(با تفکر و تعمق) حل کردن، پی بردن
puzzle out
(با تفکر و تعمق) حل کردن، پی بردن
انگلیسی به فارسی
یافتن راه حل
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to work out a solution to (something that is puzzling).
• مترادف: solve, unriddle
• مشابه: crack, decode, resolve, unravel, work
• مترادف: solve, unriddle
• مشابه: crack, decode, resolve, unravel, work
جملات نمونه
1. The teacher left the children to puzzle out the answer to the problem themselves.
[ترجمه ترگمان]معلم بچه ها را رها کرد تا مشکل خود را حل کنند
[ترجمه گوگل]معلم بچه ها را ترک کرد تا پاسخ خود را به این مسأله حل کنند
[ترجمه گوگل]معلم بچه ها را ترک کرد تا پاسخ خود را به این مسأله حل کنند
2. He was trying to puzzle out why he had been brought to the house.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد به این نتیجه برسد که چرا او را به خانه آورده اند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد پازل کند که چرا او به خانه آورده شده است
[ترجمه گوگل]او سعی کرد پازل کند که چرا او به خانه آورده شده است
3. Critics and the public puzzle out the layers of meaning in his photos.
[ترجمه ترگمان]منتقدان و مردم از لایه های معنا در عکس های خود استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]منتقدان و مردم، لایه های معنی را در عکس های خود پازل می کنند
[ترجمه گوگل]منتقدان و مردم، لایه های معنی را در عکس های خود پازل می کنند
4. The client would puzzle out an explanation later, if he got informed by letter of his right to exercise the warrants.
[ترجمه ترگمان]مشتری بعد از اینکه از حق خود برای اعمال حکم مطلع شد، توضیحی برای این مساله پیدا کرد
[ترجمه گوگل]مشتری بعدا توضیح می دهد، اگر در نامه ای از حق خود برای اجرای حکم مطلع شود
[ترجمه گوگل]مشتری بعدا توضیح می دهد، اگر در نامه ای از حق خود برای اجرای حکم مطلع شود
5. He tried to puzzle out, from what Blondel had told him, how time worked.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد معما را حل کند، از چیزی که Blondel به او گفته بود، زمان چگونه کار می کرد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد از آنچه بلاندل به او گفته بود، پازل بگذارد، چگونه زمان کار کرد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد از آنچه بلاندل به او گفته بود، پازل بگذارد، چگونه زمان کار کرد
6. No sign and he couldn't puzzle out where it could have gone.
[ترجمه ترگمان]هیچ نشانی دیده نمی شد و نمی توانست از آن جا که ممکن بود از بین برود
[ترجمه گوگل]بدون علامت است و او نمیتواند جایی که ممکن است از آن پازل کند
[ترجمه گوگل]بدون علامت است و او نمیتواند جایی که ممکن است از آن پازل کند
7. See if you can work this puzzle out.
[ترجمه ترگمان]ببین میتونی این معما رو حل کنی یا نه
[ترجمه گوگل]ببینید اگر شما می توانید این پازل را کار کنید
[ترجمه گوگل]ببینید اگر شما می توانید این پازل را کار کنید
8. I think you'll puzzle out an answer.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که تو یه جواب رو از این معما حل می کنی
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما یک پاسخ را پازل کنید
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما یک پاسخ را پازل کنید
9. See if you can work out this puzzle out.
[ترجمه ترگمان]ببین میتونی این معما رو حل کنی یا نه
[ترجمه گوگل]ببینید اگر می توانید از این پازل خارج شوید
[ترجمه گوگل]ببینید اگر می توانید از این پازل خارج شوید
10. Can you work this puzzle out?
[ترجمه ترگمان]میتونی این معما رو حل کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این پازل را بیازمایید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این پازل را بیازمایید؟
11. He left for his summer cottage to puzzle out what he might try next.
[ترجمه ترگمان]او به خانه ییلاقی خود رفت تا معمای بعدی را حل کند
[ترجمه گوگل]او برای کلبه تابستانه او را ترک کرد تا از آنچه که ممکن است بعدا امتحان کند پازل کند
[ترجمه گوگل]او برای کلبه تابستانه او را ترک کرد تا از آنچه که ممکن است بعدا امتحان کند پازل کند
12. I wish I could puzzle out why he did it.
[ترجمه ترگمان]ای کاش می تونستم بفهمم که چرا این کار رو کرده
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که می توانم بفهمم چرا او این کار را کرد
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که می توانم بفهمم چرا او این کار را کرد
13. She managed to puzzle out the meaning of that long sentence.
[ترجمه ترگمان]او توانست معنی این جمله طولانی را حل کند
[ترجمه گوگل]او توانست معنی این حکم طولانی را پاره کند
[ترجمه گوگل]او توانست معنی این حکم طولانی را پاره کند
14. Sam spent the afternoon trying to puzzle out what had gone wrong with his car.
[ترجمه ترگمان]سم بعد از ظهر را صرف حل معمای ماشین کرد
[ترجمه گوگل]سام بعدازظهر بعد از ظهر صرف کرد تا تلاش کند تا با ماشینش اشتباه کند
[ترجمه گوگل]سام بعدازظهر بعد از ظهر صرف کرد تا تلاش کند تا با ماشینش اشتباه کند
پیشنهاد کاربران
یافتن راه حل: ( برای یک مساله پیچیده یا گیج کننده ) ویا ( زمانی که میخواهیم به این مورد اشاره کنیم که مساله گیچ کننده است و یا به سختی میتوان سر در آورد )
کلمات دیگر: