کلمه جو
صفحه اصلی

mete


معنی : میزان، خط مرزی، کرانه، پیمانه، سنگ مرزی، پیمودن، سهم دادن، اندازه گرفتن، دادن
معانی دیگر : (معمولا با: out) سهم دادن، حصه کردن، بخش کردن، مقرر کردن، مرز، حد، n : خط مرزی، سرحد، n : اندازه گرفتن

انگلیسی به فارسی

خط مرزی، کرانه، سنگ مرزی، سرحد، اندازه گرفتن، پیمودن، دادن، سهم دادن، پیمانه


متا، خط مرزی، کرانه، سنگ مرزی، پیمانه، میزان، پیمودن، دادن، سهم دادن، اندازه گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• limit; boundary; setting of a boundary
divide and give out, budget, allot

to mete out a punishment means to order that someone shall be punished in that way; a formal expression.

مترادف و متضاد

میزان (اسم)
measure, rate, adjustment, bulk, criterion, level, amount, size, mete, balance, quantum, equilibrium, equipoise, dimension, scales

خط مرزی (اسم)
border, mete, rubicon

کرانه (اسم)
boundary, mete, shore, strand, littoral

پیمانه (اسم)
modulus, measure, mete, gauge, module, bushel, yardstick

سنگ مرزی (اسم)
mete

پیمودن (فعل)
measure, pace, travel, run, mete, wing, scale, survey, traverse, wend, perambulate

سهم دادن (فعل)
admeasure, allot, mete, give a share, impart

اندازه گرفتن (فعل)
measure, stack up, span, admeasure, mete, gage, gauge

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

administer, distribute


Synonyms: admeasure, allocate, allot, allow, apportion, assign, deal, dispense, divide, dole, give, lot, measure, parcel, portion, ration, share


جملات نمونه

1. to mete out justice
دادگری کردن

2. to mete out punishment
تنبیه (کسی را) معلوم کردن

3. The judge meted out severe penalties.
[ترجمه ترگمان]قاضی مجازات های شدیدی را در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]قاضی مجازات های شدیدی را تحمل کرد

4. Schools should not mete out physical punishment to children.
[ترجمه ترگمان]مدارس نباید برای کودکان مجازات بدنی داشته باشند
[ترجمه گوگل]مدارس نباید مجازات فیزیکی را به فرزندان اعطا کنند

5. He felt he had a right to mete out physical punishment to the children.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که حق دارد مجازات فیزیکی را برای کودکان در نظر بگیرد
[ترجمه گوگل]او احساس کرد حق داشتن مجازات فیزیکی برای کودکان دارد

6. The treatment meted out to captured soldiers was harsh.
[ترجمه ترگمان]رفتاری که برای اسیر کردن سربازان اسیر شد خشن و خشن بود
[ترجمه گوگل]درمان برای سربازان دستگیر شده بسیار سخت بود

7. Judges are meting out increasingly harsh sentences for car theft.
[ترجمه ترگمان]داوران به طور فزاینده ای مجازات های سخت گیرانه ای برای دزدی خودرو را اجرا می کنند
[ترجمه گوگل]قضات از مجازات های شدیدتر برای سرقت ماشین خارج می شوند

8. Harsh punishment is expected to be meted out to the murderer.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود مجازات شدید برای قاتل در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود مجازات شدید به قاتل داده شود

9. Severe penalties were meted out by the court.
[ترجمه ترگمان]مجازات شدید توسط دادگاه تعیین شد
[ترجمه گوگل]مجازات های شدید توسط دادگاه انجام شد

10. Victorian schoolteachers regularly meted out physical punishment to their pupils.
[ترجمه ترگمان]معلمان دوره ویکتوریایی به طور منظم تنبیه بدنی را برای دانش آموزان خود تعیین می کردند
[ترجمه گوگل]معلمان مدرسه ویکتوریا به طور منظم مجازات فیزیکی را به دانش آموزان خود دادند

11. His father meted out punish-ment with a slipper.
[ترجمه ترگمان]پدرش مجازات را با دمپایی به دست آورد
[ترجمه گوگل]پدرش مجازاتش را با دمپایی داد

12. Did the world always mete out just deserts?
[ترجمه ترگمان]آیا دنیا همیشه از دست mete؟
[ترجمه گوگل]آیا جهان همیشه فقط بیابان ها را می شناخت؟

13. On the other hand this meted out only a very rough justice to owners.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، این meted به صاحبان rough شباهت داشت
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، این فقط یک عدالت بسیار خشن برای صاحبان است

14. But as regards its prisons and its meting out of justice, it is clearly having difficulty living up to that image.
[ترجمه ترگمان]اما با توجه به زندان های این کشور و اعمال آن در رابطه با عدالت، به وضوح با مشکل زندگی کردن در این تصویر مواجه است
[ترجمه گوگل]اما در رابطه با زندانها و اتخاذ آن از عدالت، به وضوح دشوار است که با آن تصویر زندگی کنیم

15. She took the punishments meted out to her without a murmur.
[ترجمه ترگمان]او تنبیه را بدون زمزمه تنبیه کرد
[ترجمه گوگل]او مجازاتهایش را بدون هیچ صدایی قطع کرد

to mete out punishment

تنبیه (کسی را) معلوم کردن


پیشنهاد کاربران

مجازات کردن


کلمات دیگر: