کلمه جو
صفحه اصلی

hooded


معنی : روپوش دار، باشلق دار، کروکدار، باشلق مانند
معانی دیگر : با چشمان نیم بسته، دارای پلک های افتاده، سرپوش دار، کلاهک دار، کلاهک مانند، کلاهک سان، به شکل کلاه خود، خودسان

انگلیسی به فارسی

باشلق دار، باشلق مانند، کروک دار، روپوش دار


hooded، روپوش دار، باشلق دار، کروکدار، باشلق مانند


انگلیسی به انگلیسی

• covered (as with a hood); shaped like a hood; having a hood-shaped formation (zoology)
a hooded piece of clothing has a hood.
a hooded person is difficult to recognize because they have a hood or a piece of cloth pulled down over their face.
someone with hooded eyes has large eyelids that are partly closed.

مترادف و متضاد

روپوش دار (صفت)
hooded

باشلق دار (صفت)
hooded

کروکدار (صفت)
hooded

باشلق مانند (صفت)
hooded

جملات نمونه

1. hooded eyes
چشمان نیم بسته

2. a hooded monk
راهب باشلق به سر

3. They hooded him before hanging him.
[ترجمه ترگمان]آن ها قبل از اینکه او را به دار بزنند سرشان را با کلاه دار زدند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از حلق آویز کردن او، او را گرفتند

4. He was wearing black combat trousers and a hooded fleece.
[ترجمه ترگمان]اون شلوار نظامی سیاه پوشیده بود و یه لباس کلاهدار سیاه پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او پوشیدن شلوار مبارزه سیاه و پشم گوسفند وجانوران دیگر بود

5. He was watching her through hooded lids.
[ترجمه ترگمان]او داشت از میان پلک های نیم رخش به او نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او او را از طریق درب های هود تماشا می کرد

6. The class was held hostage by a hooded gunman.
[ترجمه ترگمان]کلاس توسط مرد مسلح نقاب دار به گروگان گرفته شد
[ترجمه گوگل]این گروه توسط یک قهرمان موشکی با دستگیره گروگان گرفته شد

7. He gave me a small clock hooded with a glass cover.
[ترجمه ترگمان]او به من یک ساعت کوچک را با پوشش شیشه ای به من داد
[ترجمه گوگل]او یک ساعت کوچک با پوشش شیشه ای به من داد

8. A third hooded crow joined them.
[ترجمه ترگمان]یک کلاغ سیاه سومی هم به آن ها ملحق شد
[ترجمه گوگل]سومین کلاه کاسه ای به آنها پیوست

9. Hooded gunmen burst into a home in Lima on Sunday and shot to death at least 15 people.
[ترجمه ترگمان]مردان مسلح Hooded روز یکشنبه به خانه ای در لیما شلیک کردند و دست کم ۱۵ نفر را به ضرب گلوله کشتند
[ترجمه گوگل]افراد مسلح با لباس پوشیدن یکشنبه در یک خانه در لیما مریض شدند و حداقل 15 نفر را کشتند

10. Perhaps the hooded crows thought it was a game, perhaps they misjudged his skill and speed.
[ترجمه ترگمان]شاید کلاغ ها کلاه دار فکر می کردند که این یک بازی است، شاید در مورد مهارت و سرعت او قضاوت کرده باشند
[ترجمه گوگل]شاید کلاغ های کثیف فکر می کردند این یک بازی بود، شاید آنها مهارت و سرعت خود را از دست دادند

11. Something about his eyes was hooded, making his eyes, briefly, resemble hers.
[ترجمه ترگمان]چیزی در چشمانش دیده می شد که سرش را با لباس کلاهدار تیره کرده بود
[ترجمه گوگل]چیزی در مورد چشمانش بود، و چشمانش، به طور خلاصه، شبیه به او بود

12. The old woman lifted her hooded eyes, looked at me, and went back to sleep.
[ترجمه ترگمان]پیرزن با کلاه شنلش را بلند کرد و به من نگاه کرد و به خواب رفت
[ترجمه گوگل]زن قدبلند چشم های کاپوتش را برداشت، به من نگاه کرد و به خواب رفت

13. In the case of the rare hooded crane, the introduction of a foreign herpes virus has threatened the remaining wild population.
[ترجمه ترگمان]در مورد یک جغد شنل دار نادر، معرفی یک ویروس تب خال خارجی، جمعیت وحشی باقیمانده را تهدید کرده است
[ترجمه گوگل]در مورد جرثقیل نازک کاپوت، معرفی یک ویروس تبخال دیگر، جمعیت وحشی باقی مانده را تهدید می کند

14. Otherwise, out of doors, more practical hooded cloaks were worn over knee-length tunics.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، بیرون از خانه با شنل های کلاه دار بیشتر پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، در خارج از منزل، کت و شلوار های گاه به گاه عملیات بیشتری روی تونیک های زانو پوشانده می شد

hooded eyes

چشمان نیم‌بسته



کلمات دیگر: