معنی : اب کردن، گداختن، ذوب کردن، تبدیل باب کردن معانی دیگر : (فلز کاری) گرما دادن (به فلز و غیره برای جدا کردن مواد زود گداز)، قال کردن
اب کردن (فعل)dissolve, flux, liquateگداختن (فعل)dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuzeذوب کردن (فعل)found, melt, liquateتبدیل باب کردن (فعل)liquate