کلمه جو
صفحه اصلی

liquate


معنی : اب کردن، گداختن، ذوب کردن، تبدیل باب کردن
معانی دیگر : (فلز کاری) گرما دادن (به فلز و غیره برای جدا کردن مواد زود گداز)، قال کردن

انگلیسی به فارسی

گداختن، آب کردن، ذوب کردن، قال کردن


انگلیسی به انگلیسی

• become liquid, melt; separate by melting

مترادف و متضاد

اب کردن (فعل)
dissolve, flux, liquate

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

ذوب کردن (فعل)
found, melt, liquate

تبدیل باب کردن (فعل)
liquate


کلمات دیگر: