indomitable

معنی : سخت، سرکش، رام نشدنی، تسخیر ناپذیر، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر

معانی دیگر : (آنچه که به آسانی قابل شکست دادن یا سرکوب کردن یا تحت سلطه درآوردن نباشد) شکست ناپذیر، سرکوب ناپذیر، چیرگی ناپذیر، سلطه ناپذیر، تسلیم نشدنی، راسخ، استوار، نستوه

انگلیسی به فارسی

رام نشدنی، سرکش، سخت، غیر قابل فتح، تسخیر نا پذیر، تسلط ناپذیر

غیر قابل تحمل، سرکش، تسخیر ناپذیر، رام نشدنی، سخت، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: indomitably (adv.), indomitability (n.), indomitableness (n.)

• : تعریف: too strong to be subdued or discouraged; unconquerable.
• مترادف: insuperable, invincible, unbeatable, unconquerable
• متضاد: conquerable
• مشابه: dauntless, doughty, fearless, impregnable, intrepid, invulnerable, persistent, unassailable, undaunted

- The indomitable spirit of the pioneers brought them through many hardships.

[ترجمه ترگمان] روح سرسخت پیشگامان آن ها را از بسیاری از سختی ها عبور داد
[ترجمه گوگل] روح ناپایدار پیشگامان آنها را از طریق سختی های بسیاری به ارمغان آورد

• unconquerable, cannot be subdued or overcome
someone who is indomitable never admits that they have been defeated; a formal word.

مترادف و متضاد

سخت (صفت)

firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

سرکش (صفت)

wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

رام نشدنی (صفت)

intractable, indomitable, indocile, tameless

تسخیر ناپذیر (صفت)

indomitable, unconquerable

غیر قابل فتح (صفت)

indomitable

تسلط ناپذیر (صفت)

indomitable

steadfast, unyielding

Synonyms: dogged, impassable, impregnable, insuperable, insurmountable, invincible, invulnerable, obstinate, pertinacious, resolute, ruthless, staunch, stubborn, unassailable, unbeatable, unconquerable, undefeatable, unflinching, willful

Antonyms: beatable, conquerable, unstable, weak, yielding

جملات نمونه

1. indomitable courage

شجاعت تزلزل ناپذیر

2. indomitable will

اراده ی استوار

3. Achieved unremittingly, indomitable than when subjected to failure is more important.

[ترجمه ترگمان]Achieved unremittingly، رام نشدنی نسبت به زمانی که در معرض شکست قرار داشته باشد، مهم تر است
[ترجمه گوگل]به طور بی وقفه، غیر قابل تحمل تر از زمانی که در معرض شکست است مهم تر است

4. Have achieved unremittingly, indomitable than when subjected to failure is more important.

[ترجمه ترگمان]به unremittingly دست یافته است، نسبت به زمانی که در معرض شکست قرار دارد، اهمیت بیشتری دارد
[ترجمه گوگل]بی وقفه به دست آورده است، غیر قابل تحمل تر از زمانی که در معرض شکست است مهم تر است

5. Alice was a woman of indomitable spirit.

[ترجمه ترگمان]آلیس زن روح شکست ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]آلیس یک زن روح ناپذیر بود

6. The indomitable Mrs Furlong said she would continue to fight for justice.

[ترجمه ترگمان]خانم furlong رام نشدنی گفت که او به مبارزه با عدالت ادامه خواهد داد
[ترجمه گوگل]خانم فورلونگ ناامید شده گفت که او برای مبارزه با عدالت ادامه خواهد داد

7. But with it all, an indomitable hope of the finest calibre.

[ترجمه ترگمان]اما با این همه، امید indomitable از بهترین calibre بود
[ترجمه گوگل]اما با این همه، یک امید غیر قابل تحمیل از بهترین caliber

8. Alice Fernie was a woman of indomitable spirit.

[ترجمه ترگمان]آلیس Fernie زن روح شکست ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]آلیس فری یک زن روح ناپذیر بود

9. Self-confident, individualistic, indomitable and highly respected, they used to be the kings and queens of photography.

[ترجمه ترگمان]خود - اعتماد به نفس، فرد گرایی، رام نشدنی و بسیار محترم، آن ها پادشاهان و ملکه های عکاسی بودند
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس، فردگرا، غیر قابل تحمل و بسیار محترم، آنها از پادشاهان و ملکه عکاسی استفاده می کردند

10. Congratulations to two indomitable Edinburgh walkers.

[ترجمه ترگمان]به دوتا واکر رام نشدنی تبریک میگم
[ترجمه گوگل]تبریک به دو واکر ادینبورگ غیر قابل تحمل

11. I want to learn Calla indomitable spirit, I want to learn it never yield quality.

[ترجمه ترگمان]می خواهم روح سرکش و سرکش خود را یاد بگیرم، می خواهم یاد بگیرم که هرگز کیفیت را به دست نمی آورد
[ترجمه گوگل]من می خواهم روحیه ناپایدار Calla را یاد بگیرم، من می خواهم آن را یاد بگیرم که هرگز کیفیت را نخواهد داد

12. But in her indomitable way, my friend is on with determination and enthusiasm.

[ترجمه ترگمان]اما دوست من با عزمی جزم و با اراده ای استوار است
[ترجمه گوگل]اما در راه ناتوانی او، دوست من با عزت و استقامت است

13. Intellectual endowments, internal drive, diligent working attitude and indomitable spirit all are prerequisites of the success of scientific research.

[ترجمه ترگمان]موهبت های معنوی، محرک درونی، روحیه کار سخت کوش و روح رام نشدنی همگی پیش نیازهای موفقیت تحقیقات علمی هستند
[ترجمه گوگل]جوایز فکری، درونی درونی، نگرش کار سخت و دشواری و روحیه ناخوشایند، پیش نیاز موفقیت تحقیقات علمی است

14. Through such indomitable thinking, the Chinese claim they have found a cure for deaf - muteness.

[ترجمه ترگمان]چینی ها با چنین فکری رام نشدنی، این ادعا را دارند که درمانی برای ناشنوا - muteness پیدا کرده اند
[ترجمه گوگل]چینی ها از طریق چنین تفکر غیر قابل انکار ادعا می کنند که درمان برای ناشنوایان - بی صدا را پیدا کرده اند

indomitable courage

شجاعت باثبات

indomitable will

اراده‌ی استوار

پیشنهاد کاربران

دلیر و شجاع

کلمات دیگر: