1. Swahili is the principal lingua franca in East Africa.
[ترجمه ترگمان]Swahili زبان میانجی اصلی در آفریقای شرقی است
[ترجمه گوگل]سواحیلی Lingua franca اصلی در شرق آفریقا است
2. English is rapidly becoming the lingua franca of Asia.
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی به سرعت به زبان میانجی آسیا تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]انگلیسی به سرعت در حال تبدیل شدن به زبان فرانسه از آسیا است
3. English is the lingua franca in many countries.
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی زبان میانجی در بسیاری از کشورها است
[ترجمه گوگل]انگلیسی زبان فرانسه در بسیاری از کشورها است
4. English has become a lingua franca in many parts of the world.
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی یک زبان میانجی در بسیاری از نقاط جهان شده است
[ترجمه گوگل]انگلیسی در بسیاری از نقاط جهان تبدیل به یک زبان فرانسه شده است
5. The international business community sees English as a lingua franca.
[ترجمه ترگمان]جامعه تجاری بین المللی انگلیسی را به عنوان زبان میانجی می بیند
[ترجمه گوگل]جامعه بین المللی کسب و کار انگلیسی را به عنوان یک زبان فرانسه می بیند
6. Swahili is the lingua franca of East Africa.
[ترجمه ترگمان]Swahili زبان میانجی در آفریقای شرقی است
[ترجمه گوگل]سواحیلی لینگا فرانکای شرقی آفریقا است
7. The songs are classics of the lingua franca of pop, familiar from Bujumbura to Beijing, and proof that even those who do not speak English can still spell Abba.
[ترجمه ترگمان]این آهنگ ها به صورت کلاسیک از زبان بین المللی پاپ، آشنا از بوجومبورا به بیجینگ آشنا هستند و اثبات می کنند که حتی آن هایی که انگلیسی حرف نمی زنند هنوز هم می توانند Abba را هجی کنند
[ترجمه گوگل]این آهنگ ها کلاسیک زبان فرانسه از پاپ، آشنا از Bujumbura به پکن و اثبات این است که حتی کسانی که به زبان انگلیسی صحبت نمی کنند، هنوز هم می توانند Abba را طلسم کنند
8. Arabic became the new lingua franca and Islam quickly replaced Zoroastrianism; mosques were built, and many Persians intermarried with Arabs.
[ترجمه ترگمان]عربی به عنوان زبان میانجی جدید شد و اسلام به سرعت Zoroastrianism را جایگزین کرد؛ مساجد ساخته شدند و بسیاری از ایرانیان همراه با اعراب زندگی کردند
[ترجمه گوگل]عرب زبان جدیدی به نام لنینگا فرانسه و اسلام به زودی به زرتشتی تبدیل شد مساجد ساخته شد و بسیاری از ایرانیان با اعراب ازدواج کردند
9. Tiger is at the tee. The lingua franca of the world is a cheer.
[ترجمه ترگمان]ببر در tee قرار دارد زبان میانجی دنیا شادی است
[ترجمه گوگل]ببر در جاده است لینگا فرانکای جهان یک تشویق است
10. His slang was the lingua franca.
[ترجمه ترگمان]آرگو زبان آرگو بود
[ترجمه گوگل]عامیانه او لنگا فرانکا بود
11. The Phoenician is Syria and Asia Minor's lingua franca.
[ترجمه ترگمان]زبان آوایی زبان میانجی سوریه و آسیای صغیر می باشد
[ترجمه گوگل]فونیکس زبان دریایی سوریه و آسیای صغیر است
12. Photographic reportage, the cinema and television have produced a lingua franca of universally comprehensible pictures.
[ترجمه ترگمان]سینما و تلویزیون، یک زبان میانجی از تصاویر قابل فهمی را که به طور کلی قابل فهم است، به وجود آورده است
[ترجمه گوگل]گزارش تصویری، سینما و تلویزیون، یک لینگورا را از تصاویر قابل فهم قابل فهم ساخته است
13. And in a country whose language has become the world's lingua franca its literary culture is its culture.
[ترجمه ترگمان]و در کشوری که زبان آن به زبان بین المللی تبدیل شده است، فرهنگ ادبی آن فرهنگ آن است
[ترجمه گوگل]و در یک کشور که زبان آن به زبان انگلیس جهان تبدیل شده است، فرهنگ ادبی آن فرهنگ است
14. Hong Kong s incessant street chatter has become trilingual: Cantonese, English and the mainland s lingua franca, Mandarin.
[ترجمه ترگمان]chatter خیابانی هنگ کنگ به trilingual تبدیل شده است: Cantonese، انگلیسی و سرزمین اصلی چین، ماندارین
[ترجمه گوگل]پراکندهای خیابانی بی وقفه هنگ کنگ تبدیل به سه زبانه شده است: کانتونی، انگلیسی و سرزمین اصلی لینگا فرانکا، ماندارین