1. One should not oversimplify the situation.
[ترجمه ترگمان]آدم نباید وضع را عوض کند
[ترجمه گوگل]باید وضعیت را بیش از حد نادیده نگیریم
2. It's easy to oversimplify the issues involved.
[ترجمه ترگمان]آسان کردن مسائل مربوط به آن آسان است
[ترجمه گوگل]آسان است که مسائل مربوط به آن را بیش از حد ساده تر کنید
3. It would be a grave error to oversimplify any of these outcomes.
[ترجمه ترگمان]تشخیص هر کدام از این پیامدها یک اشتباه بزرگ خواهد بود
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه جدی است که هر کدام از این نتایج را ساده تر کند
4. This may oversimplify what was a long and bumpy road, but the contrast with the past four years is remarkable.
[ترجمه ترگمان]این می تواند چیزی باشد که جاده ای بلند و پر از دست انداز بود، اما در مقایسه با چهار سال گذشته قابل توجه است
[ترجمه گوگل]این ممکن است مسیری طولانی و نازک را سادهتر کند، اما کنتراست با چهار سال گذشته قابل توجه است
5. There's a tendency in news reports to oversimplify complex issues to make the news more entertaining.
[ترجمه ترگمان]یک گرایش در گزارش های خبری به مسایل پیچیده تری وجود دارد که اخبار را جالب تر می کند
[ترجمه گوگل]در گزارشهای خبری تماشاچیان برای تسریع مسائل پیچیده به منظور ایجاد اخبار بیشتر سرگرم کننده هستند
6. This chapter shows how managers tend to oversimplify when they set objectives for the business.
[ترجمه ترگمان]این بخش نشان می دهد که چگونه مدیران زمانی که اهداف خود را برای این کار تعیین می کنند، تمایل به oversimplify دارند
[ترجمه گوگل]این فصل نشان می دهد چگونه مدیران تمایل به بیش از حد ساده تر وقتی که اهداف کسب و کار را تعیین می کنند
7. I will certainly not attempt to oversimplify it in this short article.
[ترجمه ترگمان]من قطعا سعی نمی کنم در این مقاله کوتاه از آن استفاده کنم
[ترجمه گوگل]قطعا سعی نکنید این موضوع را در این مقاله کوتاه تکرار کنید
8. As a result, the news writers have to oversimplify the language they use.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، نویسندگان اخبار مجبورند به زبانی که از آن ها استفاده می کنند را oversimplify
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، نویسندگان خبر باید زبان را که استفاده می کنند، ساده تر کنند
9. To oversimplify, the IETF created SIP and its brethren protocols because of a belief that H. 323 would not scale well.
[ترجمه ترگمان]به oversimplify، IETF SIP و protocols را به دلیل اعتقادی که H ۳۲۳ تاثیر خوبی در بر نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]به منظور ساده سازی، IETF SIP و پروتکل های برادرش را به دلیل اعتقاد بر این که H323 نمی تواند مقیاس خوبی ایجاد کند، ایجاد کرد
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
11. Don't oversimplify the instructions.
[ترجمه ترگمان]دستورها رو زیاد ساده نکن
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها را بیش از حد ساده نکنید
12. Don't oversimplify the problem.
[ترجمه ترگمان]مشکل رو زیاد ساده نکن
[ترجمه گوگل]مشکل را فراتر نگذارید
13. To describe all these people as refugees is to oversimplify the situation.
[ترجمه ترگمان]برای توصیف تمام این افراد به عنوان پناهنده باید وضعیت را تحت کنترل داشته باشد
[ترجمه گوگل]برای توصیف همه این افراد به عنوان پناهنده این است که وضعیت را بیش از حد ساده تر کند
14. However, these studies are criticized by many analysts as impressionistic and loaded with gross generalizations that greatly oversimplify political reality.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این مطالعات توسط بسیاری از تحلیلگران به عنوان impressionistic مورد انتقاد قرار گرفته اند و پر از کلیت بخشی است که واقعیت سیاسی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]با این حال، این مطالعات توسط بسیاری از تحلیلگران به عنوان تحلیلی و مبهم با مفاهیم کلی که به شدت از واقعیت سیاسی بیش از حد ساده تر است، انتقاد می شود
15. To assume that he responds directly to data from the real world is to oversimplify the relationship between his inputs and outputs.
[ترجمه ترگمان]برای این که فرض کنیم که او مستقیما به داده های دنیای واقعی پاسخ می دهد، رابطه بین ورودی ها و خروجی ها را از بین می برد
[ترجمه گوگل]فرض بر این است که او به طور مستقیم به داده های دنیای واقعی پاسخ می دهد تا رابطه بین ورودی ها و خروجی های خود را بیش از حد ساده کند