کلمه جو
صفحه اصلی

horrify


معنی : ترساندن، وحشت زده کردن، هول دادن، بهراس انداختن، به بیم انداختن
معانی دیگر : دهشت زده کردن، (عامیانه) مشمئز کردن، مرعوب و منزجر کردن

انگلیسی به فارسی

ترساندن، هول دادن، وحشت زده کردن، بهراس انداختن، به بیم انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: horrifies, horrifying, horrified
مشتقات: horrified (adj.), horrifyingly (adv.)
• : تعریف: to cause feelings of horror in; frighten, shock, or appall.
مشابه: appall, revolt

- The grisly accident horrified the witnesses.
[ترجمه ترگمان] این حادثه هولناک، شاهدی را که از آن وحشت کرده بود به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل] حادثه وحشتناک شاهدان را وحشت زده کرد
- The memories of what he'd seen in the war horrified him.
[ترجمه ترگمان] خاطراتی که در جنگ دیده بود او را می ترساند
[ترجمه گوگل] خاطراتی از آنچه در جنگ دیده بود، او را وحشت زده کرد

• cause to feel horror; mortify, make aghast, shock
if you are horrified by something, it makes you feel alarmed and upset.

مترادف و متضاد

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

وحشت زده کردن (فعل)
panic, horrify, terrify

هول دادن (فعل)
horrify

بهراس انداختن (فعل)
horrify

به بیم انداختن (فعل)
horrify

scare


Synonyms: affright, alarm, appall, chill off, consternate, daunt, disgust, dismay, frighten, intimidate, outrage, petrify, scare to death, shake, shock, sicken, terrify, terrorize


Antonyms: delight, make happy, please


جملات نمونه

1. We were horrified at the conditions prevailing in local prisons.
[ترجمه ترگمان]ما از شرایط حاکم بر زندان های محلی وحشت داشتیم
[ترجمه گوگل]ما در شرایطی که در زندان های محلی وجود داشت، وحشت زده شدیم

2. They were horrified by the outrage before their eyes.
[ترجمه ترگمان]آن ها از خشم در برابر چشمانشان وحشت زده بودند
[ترجمه گوگل]آنها از نظر خشم قبل از چشمانشان وحشت زده شدند

3. We were horrified by what we saw.
[ترجمه ترگمان]از چیزی که دیدیم وحشت کردیم
[ترجمه گوگل]ما با آنچه که مشاهده کردیم وحشت زده شدیم

4. He went to great pains to show how horrifying the war was.
[ترجمه ترگمان]او به خود زحمت نشان می داد تا نشان دهد که جنگ چقدر وحشتناک است
[ترجمه گوگل]او به شدت تلاش کرد تا نشان دهد چقدر جنگ وحشتناک است

5. His family were horrified by the change.
[ترجمه ترگمان]خانواده اش از این تغییر وحشت کرده بودند
[ترجمه گوگل]خانواده اش با تغییر به وحشت افتادند

6. The possibility of war is too horrifying to contemplate.
[ترجمه ترگمان]احتمال جنگ خیلی ترسناک است
[ترجمه گوگل]احتمال جنگ بسیار وحشتناک است

7. I was horrified by the news.
[ترجمه ترگمان]از این خبر وحشت زده شدم
[ترجمه گوگل]من از اخبار خراشیده شدم

8. He was horrified at the thought of his son prancing about on a stage in tights.
[ترجمه ترگمان]از فکر پسرش که با لباس تنگ پوشیده شده بود وحشت کرده بود
[ترجمه گوگل]او در فکر پسرش بود که در مورد جوراب های جوراب شلواری گریخته بود

9. This news will horrify my parents.
[ترجمه ترگمان]این خبر پدر و مادرم را به وحشت می اندازد
[ترجمه گوگل]این خبر پدر و مادرم را وحشت زده خواهد کرد

10. Henry was horrified by what had happened.
[ترجمه ترگمان]هنری از اتفاقی که افتاده بود وحشت داشت
[ترجمه گوگل]هنری از آنچه اتفاق افتاده بود وحشت زده بود

11. Even the police were horrified at the macabre nature of the killings.
[ترجمه ترگمان]حتی پلیس از ماهیت خوفناک این کشتارها بیمناک بود
[ترجمه گوگل]حتی پلیس در ماهیت خشونت آمیز قتل ها هولناک بود

12. The whole country was horrified by the killings.
[ترجمه ترگمان]کل کشور از این کشتارها به وحشت افتاد
[ترجمه گوگل]کل کشور از کشتارها به وحشت افتاد

13. It horrified her to think that he had killed someone.
[ترجمه ترگمان]او را به وحشت انداخت که فکر کند کسی را کشته است
[ترجمه گوگل]او را وحشت زده کرد تا فکر کند که کسی را کشته است

14. They stared in horrified fascination as the snake approached.
[ترجمه ترگمان]همچنان که ماری نزدیک می شد مات و مبهوت به او خیره شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها به زحمت انداختند و مار را نزدیک کردند

15. She was horrified to discover that he loved Rose.
[ترجمه ترگمان]از اینکه رز ماری را دوست دارد وحشت کرد
[ترجمه گوگل]او به وحشت افتاد که دوست دارد رز

The murder scene horrified us.

صحنه‌ی قتل ما را غرق در وحشت کرد.


The ignorance of the teachers there horrified me.

جهالت معلم‌های آنجا مرا منزجر و مأیوس کرد.


Their cruelty to animals was horrifying.

ستم آن‌ها نسبت به حیوانات تکان‌دهنده بود.


پیشنهاد کاربران

ترساندن - وحشت زده کردن


کلمات دیگر: