کلمه جو
صفحه اصلی

midday


معنی : ظهر، نیم روز
معانی دیگر : میان روز، وسط روز، نیمروزی، ظهری

انگلیسی به فارسی

ظهر، نیم روز


نیمروز، ظهر


انگلیسی به انگلیسی

• noon, middle of the day
pertaining to the middle part of the day, at noon
midday is twelve o'clock in the middle of the day.
midday is used to describe things that happen or occur at midday, or in the middle part of the day, from late morning to early afternoon.

مترادف و متضاد

Antonyms: 12 AM, midnight


ظهر (اسم)
dorsum, dinner hour, noon, midday, noonday, dinnertime, meridian, noontide

نیم روز (اسم)
south, noon, midday, meridian, noontime, noontide

middle of the day


Synonyms: 12 PM, high noon, lunchtime, noon, noontide, noontime, twelve hundred, twelve noon, twelve o’clock


جملات نمونه

midday rest

استراحت وسط روز


midday meal

غذای نیمروز


1.
نیمروز،ظهر

2. midday meal
غذای نیمروز

3. midday rest
استراحت وسط روز

4. We usually have a simple meal at midday.
[ترجمه ترگمان]ما معمولا در وسط روز یک وعده ساده داریم
[ترجمه گوگل]ما معمولا در ظهر یک وعده غذا ساده داریم

5. The surface of the road shimmered in the midday heat.
[ترجمه ترگمان]سطح جاده در گرمای ظهر می درخشید
[ترجمه گوگل]سطح جاده در گرمای ظهر درخشید

6. I have my main meal at midday.
[ترجمه ترگمان]من نزدیک ظهر غذای اصلی خودمو دارم
[ترجمه گوگل]غذا اصلی من در ظهر است

7. He's grilling out there in the midday sun.
[ترجمه ترگمان]در زیر آفتاب ظهر کباب را کباب می کند
[ترجمه گوگل]او در خورشید ظهر در آنجا کباب می کند

8. By midday they had already travelled 200 miles.
[ترجمه ترگمان]آن ها نزدیک ظهر به ۲۰۰ مایل سفر کرده بودند
[ترجمه گوگل]قبل از ظهر آنها 200 مایل را گذرانده بودند

9. Beyond the windows, a November midday was uniformly grey.
[ترجمه ترگمان]پشت پنجره ها، نیمروز نوامبر به طور یکنواخت خاکستری بود
[ترجمه گوگل]فراتر از پنجره ها، یک ظهر ماه نوامبر به طور یکسان خاکستری بود

10. The house is shaded from the midday heat by those tall trees.
[ترجمه ترگمان]خانه از گرمای نیمروز به وسیله درختان بلند سایه گرفته است
[ترجمه گوگل]این خانه از گرمای ظهر از این درختان بلند سایه می زند

11. Few people were out in the pitiless midday sun.
[ترجمه ترگمان]کم تر کسی در زیر آفتاب سوزان ظهر بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم در خورشید دراز کشیده بودند

12. The explosion occurred just after midday.
[ترجمه ترگمان]انفجار درست بعد از ظهر رخ داد
[ترجمه گوگل]انفجار بعد از ظهر رخ داد

13. I just have a sandwich at midday/for my midday meal.
[ترجمه ترگمان]من فقط یک ساندویچ در نیمروز برای غذای نیمروز دارم
[ترجمه گوگل]من فقط یک ساندویچ دارم در ظهر / برای غذا در ظهر من

14. By midday the rain had stopped.
[ترجمه ترگمان]نزدیک ظهر باران بند آمده بود
[ترجمه گوگل]تا ظهر باران متوقف شد

پیشنهاد کاربران

نیمروز اشاره کرده به هنگام ظهر

بخشی از روز وسط روز

میانه روز

بین ساعت ۱۱ صبح تا ۲ بعد از ظهر

گرمگاهان

ظهر

لنگ ظهر
پ. ن : به عبارتی صبح خودمون😂

Midday=noon

Hardier
سخت تر


کلمات دیگر: