1.
نیمروز،ظهر
2. midday meal
غذای نیمروز
3. midday rest
استراحت وسط روز
4. We usually have a simple meal at midday.
[ترجمه ترگمان]ما معمولا در وسط روز یک وعده ساده داریم
[ترجمه گوگل]ما معمولا در ظهر یک وعده غذا ساده داریم
5. The surface of the road shimmered in the midday heat.
[ترجمه ترگمان]سطح جاده در گرمای ظهر می درخشید
[ترجمه گوگل]سطح جاده در گرمای ظهر درخشید
6. I have my main meal at midday.
[ترجمه ترگمان]من نزدیک ظهر غذای اصلی خودمو دارم
[ترجمه گوگل]غذا اصلی من در ظهر است
7. He's grilling out there in the midday sun.
[ترجمه ترگمان]در زیر آفتاب ظهر کباب را کباب می کند
[ترجمه گوگل]او در خورشید ظهر در آنجا کباب می کند
8. By midday they had already travelled 200 miles.
[ترجمه ترگمان]آن ها نزدیک ظهر به ۲۰۰ مایل سفر کرده بودند
[ترجمه گوگل]قبل از ظهر آنها 200 مایل را گذرانده بودند
9. Beyond the windows, a November midday was uniformly grey.
[ترجمه ترگمان]پشت پنجره ها، نیمروز نوامبر به طور یکنواخت خاکستری بود
[ترجمه گوگل]فراتر از پنجره ها، یک ظهر ماه نوامبر به طور یکسان خاکستری بود
10. The house is shaded from the midday heat by those tall trees.
[ترجمه ترگمان]خانه از گرمای نیمروز به وسیله درختان بلند سایه گرفته است
[ترجمه گوگل]این خانه از گرمای ظهر از این درختان بلند سایه می زند
11. Few people were out in the pitiless midday sun.
[ترجمه ترگمان]کم تر کسی در زیر آفتاب سوزان ظهر بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم در خورشید دراز کشیده بودند
12. The explosion occurred just after midday.
[ترجمه ترگمان]انفجار درست بعد از ظهر رخ داد
[ترجمه گوگل]انفجار بعد از ظهر رخ داد
13. I just have a sandwich at midday/for my midday meal.
[ترجمه ترگمان]من فقط یک ساندویچ در نیمروز برای غذای نیمروز دارم
[ترجمه گوگل]من فقط یک ساندویچ دارم در ظهر / برای غذا در ظهر من
14. By midday the rain had stopped.
[ترجمه ترگمان]نزدیک ظهر باران بند آمده بود
[ترجمه گوگل]تا ظهر باران متوقف شد