1. the boy's infatuation with his friend's mother
دلباختگی پسر نسبت به مادر دوستش
2. His infatuation blinded him to her faults.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او او را به خطاهای او کور کرده بود
[ترجمه گوگل]عبادت او او را به گسل های او کور کرد
3. It's just an infatuation. She'll get over it.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی است اون از پسش بر میاد
[ترجمه گوگل]این فقط تحسین است او آن را دریافت خواهد کرد
4. It isn't love, it's just a passing infatuation.
[ترجمه ترگمان]عشق نیست، فقط یک شیفتگی گذرا است
[ترجمه گوگل]این عشق نیست، این فقط یک اشتیاق عبور است
5. No one expected their infatuation with each other to last.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس انتظار عشق آن ها را به آخر نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ کس انتظار نداشتن خود را با یکدیگر به پایان برساند
6. This is only a passing infatuation, not to be taken too seriously.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی گذرا است، نه اینکه خیلی جدی گرفته شود
[ترجمه گوگل]این تنها تحسین منتقدان است و نه به طور جدی گرفته شده است
7. His infatuation with her lasted six months.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او با او شش ماه دوام یافت
[ترجمه گوگل]تحمل او با او شش ماه طول کشید
8. His infatuation with Diane seemed to be growing.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او به دایان در حال رشد بود
[ترجمه گوگل]ظلم او به دیان به نظر می رسید در حال رشد است
9. Bardo said his infatuation with Schaeffer dominated his life.
[ترجمه ترگمان]Bardo گفت که شیفتگی او با Schaeffer بر زندگی او تسلط دارد
[ترجمه گوگل]باردو گفت که قناعت او با شوهفر بر زندگی او حکمرانی می کند
10. Think of infatuation as a biochemically induced, temporary, altered state of consciousness.
[ترجمه ترگمان]به شیفتگی به عنوان یک حالت عصبی القا شده، موقتی و تغییر یافته آگاهی فکر کنید
[ترجمه گوگل]فکر کردن به اشتیاق به عنوان یک حالت بیوشیمیایی، موقت، تغییر وضعیت هوشیاری
11. But his lawyers say it was only an infatuation forced by circumstances.
[ترجمه ترگمان]اما وکلای او می گویند که این عشق فقط یک شیفتگی است
[ترجمه گوگل]اما وکلای او می گویند این فقط یک اتهام است که تحت شرایطی اجباری است
12. She hoped that his ridiculous infatuation would soon wear off.
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود که عشق مسخره او به زودی از بین برود
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که خشمگین بودنش به زودی خسته شود
13. My infatuation with Dana did, however, bring a certain simplicity to my existence.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، شیفتگی من با دنا این کار را کرد
[ترجمه گوگل]با این وجود، تسلیم من با دانا، سادگی خاصی برای وجود من ایجاد کرد
14. Ballantyne changed the subject back to his infatuation with hunting, firepower.
[ترجمه ترگمان]Ballantyne موضوع را عوض کرد و با شکار، قدرت شلیک را عوض کرد
[ترجمه گوگل]Ballantyne موضوع را با توجه به شکار و قدرت شلیک خود تغییر داد
15. Questions about his infatuation with the bar owner's wife were met by a stony stare.
[ترجمه ترگمان]سوال او درباره شیفتگی او با همسر صاحب بار با نگاهی سرد و بی روح مواجه شد
[ترجمه گوگل]سوالاتی که در مورد تمسخر او با همسر صاحب بار دیده شده بود، با خیره شدن سنگین ملاقات کرد