کلمه جو
صفحه اصلی

infatuation


معنی : شیفتگی، شیدایی
معانی دیگر : دلباختگی، حماقت، نابخردی، بدداوری، بدگزینی

انگلیسی به فارسی

شیفتگی، شیدایی


تحقیر، شیفتگی، شیدایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition or feeling of being infatuated.
مشابه: crush

- As her infatuation with this boy grew, she couldn't go a day without seeing him or speaking with him or dreaming of him.
[ترجمه ترگمان] همچنان که شیفتگی او با این پسر بزرگ تر می شد، نمی توانست یک روز بدون دیدن او برود یا با او صحبت کند یا با او حرف بزند
[ترجمه گوگل] همانطور که علاقه او به این پسر رشد کرد، او نمی توانست یک روز بدون دیدن او یا صحبت با او و یا رویای او باشد

(2) تعریف: someone or something that infatuates one.
مشابه: crush

• state of being infatuated, state of being captivated or obsessed by something or someone

مترادف و متضاد

captivation


شیفتگی (اسم)
captivation, infatuation, preoccupation

شیدایی (اسم)
fascination, mania, infatuation

Synonyms: passion, fascination, crush, desire, obsession, love, puppy love


جملات نمونه

1. the boy's infatuation with his friend's mother
دلباختگی پسر نسبت به مادر دوستش

2. His infatuation blinded him to her faults.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او او را به خطاهای او کور کرده بود
[ترجمه گوگل]عبادت او او را به گسل های او کور کرد

3. It's just an infatuation. She'll get over it.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی است اون از پسش بر میاد
[ترجمه گوگل]این فقط تحسین است او آن را دریافت خواهد کرد

4. It isn't love, it's just a passing infatuation.
[ترجمه ترگمان]عشق نیست، فقط یک شیفتگی گذرا است
[ترجمه گوگل]این عشق نیست، این فقط یک اشتیاق عبور است

5. No one expected their infatuation with each other to last.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس انتظار عشق آن ها را به آخر نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ کس انتظار نداشتن خود را با یکدیگر به پایان برساند

6. This is only a passing infatuation, not to be taken too seriously.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی گذرا است، نه اینکه خیلی جدی گرفته شود
[ترجمه گوگل]این تنها تحسین منتقدان است و نه به طور جدی گرفته شده است

7. His infatuation with her lasted six months.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او با او شش ماه دوام یافت
[ترجمه گوگل]تحمل او با او شش ماه طول کشید

8. His infatuation with Diane seemed to be growing.
[ترجمه ترگمان]شیفتگی او به دایان در حال رشد بود
[ترجمه گوگل]ظلم او به دیان به نظر می رسید در حال رشد است

9. Bardo said his infatuation with Schaeffer dominated his life.
[ترجمه ترگمان]Bardo گفت که شیفتگی او با Schaeffer بر زندگی او تسلط دارد
[ترجمه گوگل]باردو گفت که قناعت او با شوهفر بر زندگی او حکمرانی می کند

10. Think of infatuation as a biochemically induced, temporary, altered state of consciousness.
[ترجمه ترگمان]به شیفتگی به عنوان یک حالت عصبی القا شده، موقتی و تغییر یافته آگاهی فکر کنید
[ترجمه گوگل]فکر کردن به اشتیاق به عنوان یک حالت بیوشیمیایی، موقت، تغییر وضعیت هوشیاری

11. But his lawyers say it was only an infatuation forced by circumstances.
[ترجمه ترگمان]اما وکلای او می گویند که این عشق فقط یک شیفتگی است
[ترجمه گوگل]اما وکلای او می گویند این فقط یک اتهام است که تحت شرایطی اجباری است

12. She hoped that his ridiculous infatuation would soon wear off.
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود که عشق مسخره او به زودی از بین برود
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که خشمگین بودنش به زودی خسته شود

13. My infatuation with Dana did, however, bring a certain simplicity to my existence.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، شیفتگی من با دنا این کار را کرد
[ترجمه گوگل]با این وجود، تسلیم من با دانا، سادگی خاصی برای وجود من ایجاد کرد

14. Ballantyne changed the subject back to his infatuation with hunting, firepower.
[ترجمه ترگمان]Ballantyne موضوع را عوض کرد و با شکار، قدرت شلیک را عوض کرد
[ترجمه گوگل]Ballantyne موضوع را با توجه به شکار و قدرت شلیک خود تغییر داد

15. Questions about his infatuation with the bar owner's wife were met by a stony stare.
[ترجمه ترگمان]سوال او درباره شیفتگی او با همسر صاحب بار با نگاهی سرد و بی روح مواجه شد
[ترجمه گوگل]سوالاتی که در مورد تمسخر او با همسر صاحب بار دیده شده بود، با خیره شدن سنگین ملاقات کرد

the boy's infatuation with his friend's mother

دلباختگی پسر نسبت به مادر دوستش


پیشنهاد کاربران

جنون آنی، هوس

شیفتگی


کلمات دیگر: