1. At least he didn't suffer overmuch before he died.
[ترجمه ترگمان]حداقل قبل از اینکه بمیره زیاد زجر نکشید
[ترجمه گوگل]حداقل او قبل از مرگ او بیش از حد رنج برده بود
2. He doesn't like me overmuch.
[ترجمه ترگمان]بیش از اندازه از من خوشش نمی آید
[ترجمه گوگل]او بیش از اندازه دوست ندارد
3. Details did not concern him overmuch.
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه به او توجه نکرد
[ترجمه گوگل]جزئیات او را بیش از حد نگران نکرد
4. They adapted to the new arrangements without overmuch fuss.
[ترجمه ترگمان]آن ها با ترتیبات تازه ای که بیش از اندازه سر و صدا راه انداخته بودند، سازگار بودند
[ترجمه گوگل]آنها با تدابیر جدید بدون سر و صدا بیش از حد سازگار شدند
5. she eats too much, let's not blame them overmuch.
[ترجمه ترگمان]خیلی زیاد غذا میخوره، اما خیلی زیاده
[ترجمه گوگل]او بیش از حد غذا می خورد، اجازه دهید آنها را سرزنش نکنند
6. She didn't worry overmuch about it.
[ترجمه ترگمان]او توجهی به این موضوع نداشت
[ترجمه گوگل]او درباره آن نگران نباشید
7. At his age, he didn't care overmuch about impressing people.
[ترجمه ترگمان]او در سن و سال او علاقه ای به تحت تاثیر قرار دادن مردم نداشت
[ترجمه گوگل]در سن او، بیش از حد در مورد تاثیر گذار بر مردم اهمیتی نداشت
8. He was not a man who thought overmuch about clothes.
[ترجمه ترگمان]او مردی نبود که بیش از اندازه به لباس فکر می کرد
[ترجمه گوگل]او مردی بود که بیش از حد در مورد لباس فکر کرد
9. I don't have overmuch confidence in Hal.
[ترجمه ترگمان]چندان به هال اعتماد ندارم
[ترجمه گوگل]من بیش از حد اعتماد به نفس در هال ندارم
10. But he had not, perhaps, been taught overmuch about the battle-tactics of the Romans.
[ترجمه ترگمان]اما شاید بیش از اندازه درباره تاکتیک های مبارزه رومیان به او تعلیم نداده بود
[ترجمه گوگل]اما شاید او تا به حال در مورد تاکتیک های نبرد رومیان بیش از حد ندیده بود
11. He speaks overmuch on the rent-strikers.
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه از حقوق rent حرف می زند
[ترجمه گوگل]او بیش از حد در مورد مهاجمان اجاره ای صحبت می کند
12. It was not in his nature to reflect overmuch on things.
[ترجمه ترگمان]در ذات او نبود که بیش از اندازه به چیزهای دیگر فکر کند
[ترجمه گوگل]طبیعتا نباید بیش از حد چیزها را منعکس کند
13. He was getting old now and didn't bother overmuch about impressing people.
[ترجمه ترگمان]او اکنون پیر شده بود و بیش از اندازه برای تحت تاثیر قرار دادن مردم به خود زحمت نداده بود
[ترجمه گوگل]او اکنون پیر شده است و بیش از حد در مورد مردم تحت تاثیر قرار نیست
14. But if the woman hasMenstruationThe overmuch and coinstantaneous sex that be short of iron is anaemic, can be remarkable low pigment model.
[ترجمه ترگمان]اما اگر آن زن زیاده از حد دچار اندوه شود و سکس coinstantaneous که کوتاه از آهن است کم خون است، می تواند الگوی pigment کم نظیری داشته باشد
[ترجمه گوگل]اما اگر زن دارای معیار است، جنسی بیش از حد و سنتین است که کوتاه از آهن است، آنمی، می تواند مدل قابل توجه رنگدانه کم باشد
15. Be not evil overmuch, and be not foolish. Why come to your end before your time?
[ترجمه ترگمان]خیلی هم بد نیست، و احمق هم نباش چرا قبل از مرگت به آخر رسیدی؟
[ترجمه گوگل]بیش از حد شرور نباشید و احمقانه نباشید چرا قبل از وقت خود به انتها برسید؟