صفحه اصلی
ovular
معنی
: تخمی، وابسته به تخمک
معانی دیگر
: تخمکی، تخمک سان
بستن
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پیشنهاد کاربران
انگلیسی به فارسی
وابسته به تخمک، تخمی
تخم مرغی، وابسته به تخمک، تخمی
انگلیسی به انگلیسی
• of or pertaining to an ovum or an ovule
مترادف و متضاد
تخمی
(صفت)
seedy, germinal, spermatic, ovular
وابسته به تخمک
(صفت)
ovular
پیشنهاد کاربران
ovular ( زیستشناسی )
واژه مصوب: تخمکی
تعریف: مربوط به تخمک
کلمات دیگر: