کلمه جو
صفحه اصلی

metier


معنی : سرگرمی، حرفه، کسب، رویه، شغل
معانی دیگر : شغل، حرفه، کسب، رویه

انگلیسی به فارسی

شغل، حرفه، کسب، رویه


سرزنده، شغل، سرگرمی، حرفه، کسب، رویه


انگلیسی به انگلیسی

• profession, trade; specialty, field of special training
your metier is the type of work that you have a natural talent for and do well.

مترادف و متضاد

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

حرفه (اسم)
mystery, profession, pursuit, avocation, business, vocation, occupation, trade, metier, carrier

کسب (اسم)
avocation, vocation, trade, metier, traffic, trafficker

رویه (اسم)
upper, tack, top, procedure, facing, cover, surface, method, scheme, metier, comportment, vamp, praxis, tenor, instep, ism

شغل (اسم)
post, office, profession, work, job, situation, position, employ, vocation, occupation, trade, metier

جملات نمونه

1. Rose tried painting but found her metier in music.
[ترجمه ترگمان]رز نقاشی را امتحان کرد، اما metier را در موسیقی یافت
[ترجمه گوگل]رز سعی کرد نقاشی بکند، اما او در موسیقی به اندازه کافی پیدا کرد

2. Modern music is not his metier.
[ترجمه ترگمان]موسیقی مدرن metier نیست
[ترجمه گوگل]موسیقی مدرن او نیست

3. Acting is not my metier.
[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی شرکت من نیست
[ترجمه گوگل]عملگرای من نیست

4. The status quo of bus metier in Jiangment City, Guangdong Province, crux hindering its development and the corresponding adaptive measures are stated.
[ترجمه ترگمان]وضعیت کنونی اتوبوس رانی در شهر Jiangment، استان Guangdong، که مشکل توسعه آن و اقدامات انطباقی متناظر را بر هم می زند، بیان شده است
[ترجمه گوگل]وضعیت موجود در اتوبوس در شهر Jianget City، استان گوانگدونگ، مانع توسعه آن و اقدامات سازگار آن می شود

5. In law he found his true metier.
[ترجمه ترگمان]در واقع او metier واقعی خود را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]در قانون او شیوه واقعی خود را پیدا کرد

6. Don't ask me how to make an omelette; cooking isn't my metier.
[ترجمه ترگمان]از من نپرس چطوری املت درست کنم
[ترجمه گوگل]از من بپرسید چطور املت را ایجاد کنید پخت و پز من metier نیست

7. He followed many unsuccessful paths before finding his true metier.
[ترجمه ترگمان]او چندین مسیر ناموفق را پیش از پیدا کردن metier واقعی اش دنبال کرد
[ترجمه گوگل]او پیش از یافتن راه راست او، بسیاری از مسیرهای ناموفق را دنبال کرد

8. It was as the magazine's business manager that he found his true metier.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مدیر کسب وکار این مجله بود که او metier واقعی اش را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]این به عنوان مدیر بازرگانی مجله بود که او پیدا کرد

9. Many of my guests have followed similarly tortuous paths before finding their true metier.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مهمانان من قبل از پیدا کردن metier واقعی، مسیر پرپیچ و خم مشابهی را دنبال کرده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مهمانان من قبل از پیدا کردن شیوه واقعی خود، مسیرهای مشابهی را دنبال کرده اند

10. Don't ask me how to make omelette; cooking isn't my metier.
[ترجمه ترگمان]از من نپرس چطور املت درست کنم
[ترجمه گوگل]از من بپرسید که چگونه املت را تهیه کنید پخت و پز من metier نیست

To be a sailor is a boring métier.

ملوان بودن کار ملال‌آوری است.


Political oratory is not my métier.

در سخنرانی سیاسی سررشته ندارم.



کلمات دیگر: