کلمه جو
صفحه اصلی

overstuff


معنی : با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن
معانی دیگر : بیش از حد در چیزی چپاندن، فزون آکندن، خیلی پر یا فشرده کردن

انگلیسی به فارسی

با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overstuffs, overstuffing, overstuffed
(1) تعریف: to fill or pack (something) too full.
مشابه: clog

(2) تعریف: to pad (furniture) thickly with upholstery.

• stuff too much, satiate, overfill

مترادف و متضاد

با اشیا زیاد انباشتن (فعل)
overstuff

بیش از حد لزوم انباشتن (فعل)
overstuff

جملات نمونه

an overstuffed pillow

متکای سفت (که در آن پر یا پنبه‌ی زیادی چپانده‌اند)



کلمات دیگر: