معنی : با اشیا زیاد انباشتن، بیش از حد لزوم انباشتن معانی دیگر : بیش از حد در چیزی چپاندن، فزون آکندن، خیلی پر یا فشرده کردن
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: overstuffs, overstuffing, overstuffed• (1) تعریف: to fill or pack (something) too full.• مشابه: clog• (2) تعریف: to pad (furniture) thickly with upholstery.