کلمه جو
صفحه اصلی

limping


معنی : شلی، عمل لنگیدن

انگلیسی به فارسی

لمس کردن، شلی، عمل لنگیدن


انگلیسی به انگلیسی

• of limp or lameness
claudication, lameness; disability of walking caused by crippling of the legs or feet

مترادف و متضاد

شلی (اسم)
laxity, slack, flaccidity, limping, slackness, lameness

عمل لنگیدن (اسم)
limping

جملات نمونه

1. an old man was limping along the street
پیر مردی در راستای خیابان می لنگید.

2. the country's economy is limping
پای اقتصاد کشور لنگ است.

3. when he came within my eyeshot, i realized he was limping
وقتی که به دیدرس من رسید متوجه شدم که می لنگد.

4. That dog must be hurt he's limping.
[ترجمه ترگمان]این سگ حتما صدمه دیده است
[ترجمه گوگل]این سگ باید صدمه ببیند

5. The government was limping along in its usual way.
[ترجمه ترگمان]دولت هم مثل همیشه لنگان لنگان پیش می رفت
[ترجمه گوگل]دولت به شیوه ای معمول خود در حال حرکت بود

6. The team is limping along in fifth place.
[ترجمه ترگمان]تیم در جایگاه پنجم لنگ لنگان لنگان لنگان پیش می رود
[ترجمه گوگل]این تیم در رتبه پنجم قرار دارد

7. He had hurt his leg and was limping badly.
[ترجمه ترگمان]پایش مجروح شده بود و لنگ لنگان لنگان راه می رفت
[ترجمه گوگل]او به پا زخمی کرد و خیلی بد شد

8. After limping along for almost two years, the economy is starting to show signs of recovery.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه تقریبا دو سال می لنگید، اقتصاد نشانه های بهبودی را نشان می داد
[ترجمه گوگل]پس از شستشوی تقریبا دو سال، اقتصاد شروع به نشانه های بهبودی می کند

9. I noticed that one of the horses was limping, and called for the vet.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که یکی از اسب ها لنگ لنگان راه می رود و به طرف دامپزشک می رود
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که یکی از اسب ها لگد زده بود و خواستار دامپزشک شد

10. He was limping rather badly.
[ترجمه ترگمان]او لنگ لنگان لنگان لنگان راه می رفت
[ترجمه گوگل]او خیلی بد بود

11. Never underplay the Tory party's ruthlessness towards a limping leader, we were told.
[ترجمه ترگمان]به ما گفته شد که هرگز the حزب محافظه کار را به سمت رهبری limping سوق ندهید
[ترجمه گوگل]به ما گفته شد، هرگز بی رحم بودن حزب توری را نسبت به یک رهبر لمس نادیده نگیرید

12. Twice in the morning he left the field, limping and in pain after twisting his knee.
[ترجمه ترگمان]صبح دو بار از زمین جدا شد و لنگ لنگان لنگان لنگان لنگان لنگان به طرف زمین رفت
[ترجمه گوگل]دو بار صبح، پس از چرخش زانو، مزرعه خود را از دست داد و در حال درد و رنج بود

13. Fiver and Pipkin, limping behind the others, and conspicuously under-sized and tired, were being attacked by the crow.
[ترجمه ترگمان]fiver و Pipkin، لنگ لنگان پشت دیگران لنگ لنگان لنگان لنگان راه می رفتند و به طور آشکار توسط کلاغ مورد حمله قرار می گرفتند
[ترجمه گوگل]فیبر و پینکین، لمس کردن پشت دیگران و آشکارا زیر اندازه و خسته، توسط کلاغ مورد حمله قرار گرفتند

14. She seemed to be limping very slightly, something he had failed to notice when they walked to school together.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او کمی می لنگید، چیزی که وقتی با هم به مدرسه می رفتند متوجه نشده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او خیلی کم خوابیده بود، چیزی که او متوجه نشد وقتی با هم به مدرسه می رفتند

15. Limping across the courtyard he was noticed by the sentry who promptly raised a hue and cry.
[ترجمه ترگمان]از حیاط گذشت و نگهبان متوجه شد که نگهبان به سرعت خود را بلند کرد و فریادی کشید
[ترجمه گوگل]دامنه را در حیاط خلوت کرد که توسط دیده بان متوجه شد که فورا یک رنگ و گریه را مطرح کرد

پیشنهاد کاربران

لنگیدن


کلمات دیگر: