کلمه جو
صفحه اصلی

localize


معنی : متمرکز کردن، محلی کردن، موضعی ساختن، محدود بیک ناحیه کردن، در یک نقطه جمع کردن
معانی دیگر : محل چیزی را معلوم کردن، تعیین بودجای کردن، جانمایی کردن، (بدن) موضعی کردن، دریک جا متمرکز کردن، منحصر به جای مخصوصی کردن، بودگاهی کردن

انگلیسی به فارسی

متمرکز کردن، در یک نقطه جمع کردن، محلی کردن، موضعی ساختن


محلی سازی کنید، محلی کردن، متمرکز کردن، موضعی ساختن، محدود بیک ناحیه کردن، در یک نقطه جمع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: localizes, localizing, localized
• : تعریف: to confine to a particular place.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: localization (n.)
• : تعریف: to become local, or fixed at a particular place.

• confine to a particular place; collect in particular place; (genetics) identify the location of; determine the specific location of a gene within a dna strand (also localise)
if you localize a difficult situation, you restrict it to a small area or group, and prevent it spreading to other areas or groups.
if you localize something, you find out exactly where it is.
see also localized.

مترادف و متضاد

متمرکز کردن (فعل)
epitomize, focus, fixate, centralize, concentrate, localize

محلی کردن (فعل)
localize, localise

موضعی ساختن (فعل)
localize, localise

محدود بیک ناحیه کردن (فعل)
localize, localise, territorialize

در یک نقطه جمع کردن (فعل)
localize, localise

confine


Synonyms: center, contain, limit, narrow, pinpoint, restrain, restrict, stop from spreading


جملات نمونه

1. to localize the origin of a legend
زادگاه افسانه ای را معلوم کردن

2. Hot applications helped to localize the infection.
[ترجمه ترگمان]برنامه های داغ به بومی سازی عفونت کمک کرد
[ترجمه گوگل]برنامه های داغ کمک کرده اند به محلی سازی عفونت

3. The authorities tried to localize the epidemic.
[ترجمه ترگمان]مقامات تلاش کردند تا این اپیدمی را شناسایی کنند
[ترجمه گوگل]مقامات سعی کردند اپیدمی را به صورت محلی قرار دهند

4. It's impossible to localize the effect of this political disturbance.
[ترجمه ترگمان]شناسایی تاثیر این آشفتگی سیاسی غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]تاثیر این اختلال سیاسی محلی سازی غیرممکن است

5. A mechanic is trying to localize the fault.
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک در تلاش است تا خطا را شناسایی کند
[ترجمه گوگل]یک مکانیک سعی دارد خطا را به صورت محلی قرار دهد

6. Electricians worked through the night to localize the faulty switches.
[ترجمه ترگمان]Electricians در طول شب برای محلی کردن سوئیچ های معیوب، کار می کردند
[ترجمه گوگل]الکتریک ها در طول شب مشغول کار بودند تا سوئیچ های معیوب را محلی سازی کنند

7. The infection seemed to localize in the foot.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که عفونت به پای او نفوذ کرده باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این عفونت در پای خود قرار دارد

8. They hoped to localize the fighting.
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوار بودند که جنگ را شناسایی کنند
[ترجمه گوگل]آنها امیدوار بودند که مبارزه را بطور محلی بسازند

9. Croft plans to localize his campaign to each state.
[ترجمه ترگمان]کرافت قصد داشت مبارزات خود را بر روی هر دولت محلی سازد
[ترجمه گوگل]کرافت قصد دارد کمپین خود را به هر کشوری تنظیم کند

10. Can you localize the trouble?
[ترجمه ترگمان]میتونی مشکل رو پیدا کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا مشکل شما را حل می کند؟

11. Experimental results show that this method can localize dipolar sources easily.
[ترجمه ترگمان]نتایج تجربی نشان می دهد که این روش می تواند به آسانی منابع dipolar را شناسایی کند
[ترجمه گوگل]نتایج تجربی نشان می دهد که این روش می تواند به راحتی منابع دیاگرام را بطور محلی تنظیم کند

12. Experimental results show the proposed algorithm can localize text effectively.
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایشی نشان می دهند که الگوریتم پیشنهادی می تواند متن را به طور موثر شناسایی نماید
[ترجمه گوگل]نتایج تجربی نشان می دهد که الگوریتم پیشنهادی می تواند متن را به طور موثری محلی سازی کند

13. Firms must also be careful to localize at the correct pace.
[ترجمه ترگمان]همچنین شرکت ها باید مراقب localize با سرعت صحیح باشند
[ترجمه گوگل]شرکت ها نیز باید مراقب باشند که با سرعت صحیح محلی شوند

14. How to localize the neural electric activities effectively and precisely from the scalp EEG recordings is a critical issue for clinical neurology and cognitive neuroscience.
[ترجمه ترگمان]چگونه فعالیت های الکتریکی عصبی را به طور موثر شناسایی کنیم و دقیقا از سری زمانی EEG سر، یک مساله مهم برای عصب شناسی بالینی و عصب شناسی شناختی است
[ترجمه گوگل]چگونگی مکانیابی فعالیت های الکتریکی عصبی به طور موثر و دقیق از ضبط های EEG سر پوست یک مسئله حیاتی برای نورولوژی بالینی و علوم اعصاب شناختی است

to localize the origin of a legend

زادگاه افسانه‌ای را معلوم کردن


The pain is localized in his hands.

درد محدود به دست‌های او است.


a localized infection

عفونت موضعی


پیشنهاد کاربران

مکان یابی

معنی پیش فرض نادرسته ! در فیزیک به معنی " جایگزیده " است. به معنی اینه که چیزی در یک محدوده ی خاص محصور و محدود باشد .

جایابی کردن

متمرکز کردن

جانمایی کردن ( در پزشکی برای مشخص کردن قسمتهای تحت درمان بدن )

بومی سازی

جانماییدن.


کلمات دیگر: