1. they indoctrinate young people with subversive ideologies
آنان مرام های ویرانگر به جوانان تلقین می کنند.
2. People were indoctrinated not to question their leaders.
[ترجمه ترگمان]به مردم تلقین می شد که از رهبرانشان سوال نکنند
[ترجمه گوگل]مردم از نظر رهبران خود سؤال کردند
3. Some parents were critical of attempts to indoctrinate children in green ideology.
[ترجمه ترگمان]برخی از والدین از تلاش برای آموزش دادن به کودکان در ایدئولوژی سبز انتقاد می کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از والدین از تلاش برای تشویق کودکان به ایدئولوژی سبز انتقاد کردند
4. They have been indoctrinated by television to believe that violence is normal.
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط تلویزیون ایجاد شده اند تا باور کنند که خشونت طبیعی است
[ترجمه گوگل]آنها تلویزیون را تحریک کرده اند تا باور کنند که خشونت عادی است
5. They have those political opinions because they've been indoctrinated all their lives.
[ترجمه ترگمان]آن ها این عقاید سیاسی را دارند زیرا آن ها همه زندگی خود را ایجاد کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها این عقاید سیاسی را دارند، زیرا آنها تمام زندگی خود را مورد تحسین قرار داده اند
6. I wouldn't say that she was trying to indoctrinate us.
[ترجمه ترگمان]من که نگفتم اون داره سعی می کنه به ما یاد بده
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بگویم که او سعی داشت ما را مورد تحسین قرار دهد
7. Citizens were indoctrinated into believing that their leader was the source of all wisdom and goodness.
[ترجمه ترگمان]شهروندان به این باور بودند که رهبر آن ها منبع همه حکمت و نیکی است
[ترجمه گوگل]شهروندان به این باور رسیدند که رهبرشان منبع خرد و خرد است
8. Furthermore, the way the Soviet authorities went about indoctrinating the people in atheist dogma was counterproductive.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شیوه ای که مقامات اتحاد جماهیر شوروی در مورد indoctrinating مردم در عقاید ملحد انجام دادند، نتیجه ای معکوس نداشتند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نحوه برخورد مقامات شوروی برای تشویق مردم به اصول اخلاقی، منفی بود
9. In other countries it was a vehicle for selling processed peas or indoctrinating the masses.
[ترجمه ترگمان]در کشورهای دیگر این یک وسیله برای فروش نخود فرآوری شده یا indoctrinating توده ها بود
[ترجمه گوگل]در کشورهای دیگر این وسیله برای فروش نخود فرنگی بود و یا توده ها را تحریک می کرد
10. Training seminars and retreats are held to indoctrinate recruits.
[ترجمه ترگمان]سمینارهای آموزشی و عقب نشینی برای آموزش نیروهای تازه برگزار می شوند
[ترجمه گوگل]سمینارها و عقب نشینی های آموزشی برگزار می شود تا کارکنان را به طور مستمر برگزار کنند
11. Indoctrinate the importance of always having a feasible Master Schedule in place.
[ترجمه ترگمان]اهمیت همیشه داشتن یک برنامه اصلی منطقی در محل را مشخص کنید
[ترجمه گوگل]اهمیت داشتن همیشه یک برنامه کارشناسی ارشد قابل اجرا را در جای خود قرار دهید
12. The writer wants to indoctrinate the readers with the idea.
[ترجمه ترگمان]نویسنده می خواهد خوانندگان را با این ایده جذب کند
[ترجمه گوگل]نویسنده می خواهد خواننده را با این ایده آشنا کند
13. The writer wants to indoctrinate the readers with the views that it considers correct.
[ترجمه ترگمان]نویسنده می خواهد خوانندگان را با نظراتی که در نظر گرفته اصلاح کند
[ترجمه گوگل]نویسنده می خواهد خوانندگان را با دیدگاه هایی که صحیح آن را در نظر می گیرند مورد تحسین قرار دهد
14. You cannot even being yourself, needless to indoctrinate others.
[ترجمه ترگمان]تو حتی نمی تونی خودت باشی، نیازی به این نیست که به دیگران تلقین کنی
[ترجمه گوگل]شما حتی نمیتوانید خودتان باشید، لازم نیست که دیگران را تحسین کنید