کلمه جو
صفحه اصلی

ineffectual


معنی : بی نتیجه، بیهوده، بی اثر، بی فایده، غیر موثر
معانی دیگر : بی هنایش، بی ثمر، بی سود

انگلیسی به فارسی

بیهوده، بی نتیجه، بی اثر، غیر موثر، بیفایده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ineffectually (adv.), ineffectuality (n.), ineffectualness (n.)
(1) تعریف: not producing an intended effect.
متضاد: effectual
مشابه: abortive, fruitless, useless, vain

- Their attempt to bail out the water from the leaky boat was ineffectual.
[ترجمه ترگمان] تلاش آن ها برای ضمانت آب از قایق leaky بی فایده بود
[ترجمه گوگل] تلاش آنها برای از بین بردن آب از قایق نشتی بی فایده بود

(2) تعریف: incapable of acting effectively.
متضاد: effectual, strong
مشابه: fruitless, weak

- The ineffectual parents had no control over their badly-behaved children.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر بی فایده نسبت به بچه های رفتار بد ان ها هیچ کنترلی نداشتند
[ترجمه گوگل] والدین بیفایده کنترل فرزندانشان را نداشتند

• inefficient, not producing results; futile; powerless, helpless
something that is ineffectual does not do what it is supposed to do.

مترادف و متضاد

بی نتیجه (صفت)
abortive, inconclusive, ineffective, indeterminate, ineffectual, resultless, inconsequent, inconsecutive

بیهوده (صفت)
unfruitful, ineffective, ineffectual, futile, useless, impracticable, vain, trifling, pointless, jejune, trivial, trashy, idle, bootless, inutile, thankless

بی اثر (صفت)
ineffective, ineffectual, futile, indifferent, trackless, inefficacious, inactive, feckless, nugatory, null-and-void, traceless

بی فایده (صفت)
ineffective, ineffectual, futile, useless, vain, inefficacious, inutile, shotten, wasteful

غیر موثر (صفت)
ineffective, ineffectual, inoperative

weak, useless


Synonyms: abortive, anticlimactic, barren, bootless, defeasible, feckless, feeble, forceless, fruitless, futile, idle, impotent, inadequate, incompetent, indecisive, inefficacious, inefficient, inept, inferior, innocuous, inoperative, invertebrate, lame, limited, neutralized, nugatory, null, null and void, paltry, powerless, spineless, unable, unavailing, unfruitful, unproductive, unprofitable, unsuccessful, vain, void, withered, worthless


Antonyms: competent, effective, effectual, efficient, powerful, strong, useful


جملات نمونه

1. ineffectual attempts
کوشش های بی نتیجه

2. ineffectual protests
اعتراضات بی فایده

3. The mayor had become ineffectual in the struggle to clamp down on drugs.
[ترجمه ترگمان]شهردار بی فایده شده بود و در تلاش بود که به مواد مخدر چنگ بزند
[ترجمه گوگل]شهردار در مبارزه برای کاهش مواد مخدر بی ثمر بوده است

4. He is a well-meaning but ineffectual leader.
[ترجمه ترگمان]او یک رهبر خوب اما بی فایده است
[ترجمه گوگل]او یک رهبر خوب است، اما بی ثمر است

5. Several of the teachers were ineffectual at maintaining discipline.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از معلمان در حفظ نظم و انضباط بی فایده بودند
[ترجمه گوگل]تعدادی از معلمان در حفظ نظم و انضباط بودند

6. Teachers often view youth workers as undisciplined and ineffectual.
[ترجمه ترگمان]معلمان اغلب کارگران جوان را بی نظم و ineffectual می بینند
[ترجمه گوگل]معلمان اغلب کارگران جوان را به عنوان بی رحم و بی اثر در نظر می گیرند

7. She remembered her ineffectual efforts to comfort him.
[ترجمه ترگمان]تلاش بی هوده او را به خاطر آورد که او را تسلی دهد
[ترجمه گوگل]او تلاش های بی اثر خود را به خاطر آرامش او به یاد می آورد

8. Constant activity can easily become an ineffectual nervous twitch.
[ترجمه ترگمان]فعالیت کنستان می تواند به راحتی به یک تشنج عصبی و عصبی تبدیل شود
[ترجمه گوگل]فعالیت پایدار به راحتی می تواند یک بی عارضه بی اثر باشد

9. Like individuals, organizations fall into bad habits and ineffectual behaviors more or less by chance.
[ترجمه ترگمان]همانند افراد، سازمان ها به عادت های بد و رفتارهای ineffectual می افتند و یا شانس کمتری دارند
[ترجمه گوگل]مانند افراد، سازمانها به احتمال زیاد به عادات بد و رفتارهای نامناسب تبدیل می شوند

10. The problems were made worse by the ineffectual political leadership of the coalition.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات با رهبری سیاسی ناکارآمد این ائتلاف بدتر شد
[ترجمه گوگل]این مشکلات توسط رهبری سیاسی بی عدالتی ائتلاف بدتر شده است

11. When economic and social progress is hindered by ineffectual and corrupt government, the global polity suffers.
[ترجمه ترگمان]وقتی پیشرفت اقتصادی و اجتماعی توسط دولت ناکارآمد و فاسد متوقف می شود، جامعه جهانی رنج می برد
[ترجمه گوگل]هنگامی که پیشرفت اقتصادی و اجتماعی توسط دولت بی اثر و فاسد مانع می شود، مشارکت جهانی رنج می برد

12. Far worse than an ineffectual president would be an ideologically motivated hatchet man.
[ترجمه ترگمان]خیلی بدتر از این بود که یه رئیس ineffectual با انگیزه الکی یه تبر جنگی رو تحریک می کنه
[ترجمه گوگل]بدتر از یک رئیس جمهور بیفایده، مردی با انگیزه ایدئولوژیک خواهد بود

13. The police were completely ineffectual in this matter.
[ترجمه ترگمان]پلیس در این مورد خیلی بی فایده بود
[ترجمه گوگل]پلیس در این مورد به طور کامل بی فایده بود

14. For its part, Golkar met criticism of its ineffectual performance in national politics by adopting a more assertive image.
[ترجمه ترگمان]Golkar به نوبه خود با اتخاذ یک تصویر قاطع، از عملکرد ineffectual در سیاست ملی انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، گولکار، با اتخاذ یک تصویر تکراری، انتقاد از عملکرد بی اثر خود را در سیاست ملی ملاقات کرد

15. He won't be able to deal with the situation;he's too ineffectual.
[ترجمه ترگمان]او قادر نخواهد بود با این وضع کنار بیاید؛ او خیلی بی عرضه است
[ترجمه گوگل]او قادر به مقابله با این وضعیت نخواهد بود؛ او نیز بی فایده است

ineffectual attempts

کوشش‌های بی‌نتیجه


ineffectual protests

اعتراضات بی‌فایده


پیشنهاد کاربران

( شخص ) بی کفایت و نالایق

ناکارآمد

بی خاصیت


کلمات دیگر: