کلمه جو
صفحه اصلی

overdose


معنی : دوای زیاد خوردن
معانی دیگر : در خوردن دارو افراط کردن، فزون دارویی کردن، (عمدا یا سهوا) زیادی دارو خوردن، مصرف بیش از حد دارو (یا مواد مخدر)، مقدار بیش از حد دارو، داروی بیش از حد لزوم

انگلیسی به فارسی

داروی بیش از حد لزوم، دوای زیاد خوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: too high a dose, as of medicine or drugs.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overdoses, overdosing, overdosed
• : تعریف: to give an excessively high dose to.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to take an excessively high dose of an illegal or dangerous drug, usu. leading to death.

• excessive dose of medication or drugs
take an exaggerated amount of medicine or drugs; prescribe an excessive amount of medicine or drugs
if someone takes an overdose, they take more of a drug than it is safe to do, and may lose consciousness and die.

مترادف و متضاد

دوای زیاد خوردن (فعل)
overdose

جملات نمونه

1. When he was 17 he took an overdose of sleeping pills and nearly died.
[ترجمه ترگمان]وقتی ۱۷ سالش بود، قرص خواب آور مصرف می کرد و نزدیک بود بمیره
[ترجمه گوگل]هنگامی که او 17 ساله بود، مصرف بیش از حد قرص های خواب آور را تقریبا به پایان رساند و تقریبا درگذشت

2. She took an overdose and died two days later.
[ترجمه Nima] او بیش از حدمصرف کرد و دو روز بعد در گذشت
[ترجمه ترگمان]او بیش از حد داغ خورده بود و دو روز بعد فوت کرد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد مصرف کرد و دو روز بعد فوت کرد

3. Jimi Hendrix died of a drug overdose .
[ترجمه ترگمان]جیمی هندریکس هم بخاطر اوردوز با مواد کشته شد
[ترجمه گوگل]جیمی هندریکس از مصرف بیش از حد مواد مخدر جان سالم بدر برد

4. She took a massive overdose of sleeping pills.
[ترجمه ترگمان]اون زیاد قرص خواب مصرف می کرد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد از قرص های خواب آور گرفتار شد

5. He had his stomach pumped after taking an overdose.
[ترجمه ترگمان]بعد از مصرف بیش از مصرف زیاد شکمش درد می کرد
[ترجمه گوگل]بعد از مصرف بیش از حد دارو، شکم خود را پمپ کرد

6. She took an overdose of paracetamol.
[ترجمه ترگمان] اون اوردوز کرد
[ترجمه گوگل]او مصرف بیش از حد پاراستامول را انجام داد

7. Heroin overdose is a major cause of death among heroin users.
[ترجمه ترگمان]بیش از حد مصرف بیش از حد هروئین موجب مرگ در میان مصرف کنندگان هروئین می شود
[ترجمه گوگل]مصرف بیش از حد هروئین عامل اصلی مرگ در میان مصرف کنندگان هروئین است

8. He took an overdose and was in the hospital for weeks.
[ترجمه ترگمان]اون اوردوز کرده و هفته ها تو بیمارستان بوده
[ترجمه گوگل]او بیش از حد مصرف کرد و چندین هفته در بیمارستان بود

9. She died from a heroin overdose.
[ترجمه ترگمان]اون از مصرف بیش از مصرف هروئین مرده
[ترجمه گوگل]او در اثر مصرف بیش از حد هروئین جان خود را از دست داد

10. He died from an overdose of alcohol and barbiturates.
[ترجمه ترگمان]اون براثر اوردوز به خاطر مصرف الکل و مسکن مرد
[ترجمه گوگل]او در اثر مصرف بیش از حد الکل و باربیتورات جان خود را از دست داد

11. I was suffering from an overdose of culture.
[ترجمه ترگمان]از مصرف زیاد فرهنگ رنج می بردم
[ترجمه گوگل]من از هزینه بیش از حد از فرهنگ رنج می بردم

12. She took an overdose after a row with her boyfriend.
[ترجمه ترگمان]بعد از یه دعوا با دوست پسرش اوردوز کرد
[ترجمه گوگل]او بعد از یک ردیف با دوست پسرش، یک بار مصرف کرد

13. He died from an overdose of barbiturates.
[ترجمه ترگمان]اون براثر مصرف زیاد مسکن مرده
[ترجمه گوگل]او در اثر مصرف بیش از حد باربیتوراتها جان خود را از دست داد

14. She died after taking a massive overdose of drugs.
[ترجمه ترگمان]اون بعد از مصرف زیاد مواد مخدر مرد
[ترجمه گوگل]پس از مصرف بیش از حد مواد مخدر، او فوت کرد

He overdosed on heroine and died.

در مصرف هروئین افراط کرد و مرد.


پیشنهاد کاربران

چیزی که از حد بگزرد، بیش از حد

بیش مصرفی

فراتر از حد

مصرف بیش از حد ( معمولا دارو )

بیشتر از دز

overdose ( اعتیاد )
واژه مصوب: بیش مصرفی
تعریف: مصرف بیش از حد دارو یا مواد اعتیادآور که به مشکلات جدی سلامتی یا مرگ منجر می شود


کلمات دیگر: