کلمه جو
صفحه اصلی

infamy


معنی : خاتوله، ننگ، رسوایی، بد نامی، افتضاح، سابقهبد
معانی دیگر : بی آبرویی، پستی، رذالت، بدجنسی

انگلیسی به فارسی

رسوایی، بدنامی، افتضاح، سابقه بد، ننگ


بدبختی، افتضاح، رسوایی، ننگ، خاتوله، سابقهبد، بد نامی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: infamies
(1) تعریف: evil or shameful reputation.
مشابه: dishonor, odium

- The infamy of the Nazi Party still endures.
[ترجمه ترگمان] رسوایی حزب نازی همچنان پابرجاست
[ترجمه گوگل] ضربان حزب نازی همچنان ادامه دارد
- The teacher, having been accused of inappropriate behavior with students, resigned in infamy.
[ترجمه ترگمان] معلم، که به رفتار نامناسب با دانشجویان متهم شده بود، در رسوایی استعفا داد
[ترجمه گوگل] معلم، به دلیل رفتار نامناسب با دانش آموزان متهم شده است، در اعتراض استعفا داد
- The infamy that surrounded her strongly persisted despite her having been acquitted of the murder.
[ترجمه ترگمان] این رسوایی که او را احاطه کرده بود، با وجود اینکه او از قتل تبرئه شده بود، پافشاری می کرد
[ترجمه گوگل] بدبینی که او را احاطه کرده بود، با وجود اینکه او را از قتل محروم کرده بود، قویا ادامه یافت

(2) تعریف: a shameful or wicked act.
مشابه: iniquity

- How is this man to be punished for such an infamy as assaulting this child?
[ترجمه ترگمان] چطور این مرد باید بخاطر چنین رسوایی به عنوان حمله به این بچه تنبیه بشه؟
[ترجمه گوگل] چگونه این مرد به خاطر چنین سوء قصد به عنوان حمله به این کودک مجازات می شود؟

(3) تعریف: the loss of certain rights as a citizen consequent upon conviction for crimes such as treason.

• bad reputation, public shame or disgrace; wicked or immoral act
infamy is the state of being infamous.

مترادف و متضاد

خاتوله (اسم)
baseness, meanness, cunning, craftiness, artfulness, turpitude, pettiness, dirtiness, infamy, ignobility, villainy, rascality

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

بد نامی (اسم)
ignominy, infamy, notoriety, blot, calumny, depravation, discredit, disrepute, odium, unpopularity

افتضاح (اسم)
ignominy, scandal, disgrace, infamy, debacle

سابقه بد (اسم)
infamy, ill fame

shameful, bad reputation


Synonyms: abomination, atrocity, disapprobation, discredit, disesteem, disgrace, dishonor, disrepute, enormity, evil, ignominy, immorality, impropriety, notoriety, notoriousness, obloquy, odium, opprobrium, outrageousness, scandal, shame, stigma, villainy, wickedness


Antonyms: dignity, goodness, innocence, morality, righteousness, virtue


جملات نمونه

1. an infamy greater than any mutiny
رذالتی که از هر گونه نافرمانی و شورش هم بدتر بود.

2. a day of infamy
روز ننگ آمیز

3. being accused of murder added to his infamy
اتهام به قتل او را رسواتر کرد.

4. Traitors are held in infamy.
[ترجمه ترگمان]خائنان را در رسوایی به دست گرفته اند
[ترجمه گوگل]خائنان در سرزنش نگه داشته می شوند

5. Infamy was babbling around her in the public market - place.
[ترجمه ترگمان]او داشت درباره او در بازار عمومی وراجی می کرد
[ترجمه گوگل]Infamy در اطراف او bablling در بازار عمومی - محل

6. His name will live in infamy.
[ترجمه ترگمان]اسمش در رسوایی زندگی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]نام او در بدبختی زندگی خواهد کرد

7. And over her grave, the infamy that she must carry thither would be her only monument.
[ترجمه ترگمان]و بر قبر او، رسوایی که او باید آن را باخود حمل کند تنها بنای یادبود او بود
[ترجمه گوگل]و بیش از قبرش، حبس که او باید در آنجا حمل کند، تنها بنای اوست

8. We discern no badge of infamy on man or woman.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ نشانی از رسوایی یا زن نداریم
[ترجمه گوگل]ما هیچ نشانه ای از گناه را بر مرد یا زن نمی بینیم

9. His name will live in infamy, ie He will always be held in disgrace.
[ترجمه ترگمان]نام او در بدنامی زندگی خواهد کرد، یعنی همیشه در رسوایی نگهداری خواهد شد
[ترجمه گوگل]نام او در بدبختی زندگی خواهد کرد، یعنی او همیشه در رسوایی برگزار خواهد شد

10. These prostitutes were steeped in infamy to the lips.
[ترجمه ترگمان]این روسپی بر لبان infamy غوطه ور بودند
[ترجمه گوگل]این روسپی ها به صورت خفیف به لب می لرزیدند

11. Would you bring infamy on your sacred profession? "
[ترجمه ترگمان]آیا به شغل مقدس خود خیانت خواهید کرد؟ \" \" \"
[ترجمه گوگل]آیا شما در مورد حرفه ی مقدس خود را از بین می برید؟ '

12. I reeled back, overcome with the infamy of it.
[ترجمه ترگمان]به عقب برگشتم و بر رسوایی آن پیروز شدم
[ترجمه گوگل]من برگشتم، با غرور از آن غلبه کردم

13. He enjoyed exaggerating his infamy.
[ترجمه ترگمان]از اغراق او لذت می برد
[ترجمه گوگل]او لذت بردن از غرور او را لذت برد

14. It is better to die with honour than to live in infamy.
[ترجمه ترگمان]مردن با شرافت بهتر از زندگی در رسوایی است
[ترجمه گوگل]بهتر است که با افتخار زندگیتان را بپوشانید تا در بدرفتاری زندگی کنید

15. For the relatives of those who had died in the war, the final infamy was the pardoning of the draft-dodgers.
[ترجمه ترگمان]برای بستگان کسانی که در جنگ کشته شده بودند، رسوایی نهایی عفو خدمت سربازی بود
[ترجمه گوگل]برای بستگان کسانی که در جنگ جان سپردند، نابودی نهایی، عفو پیشگامان بود

Being accused of murder added to his infamy.

اتهام به قتل او را رسواتر کرد.


a day of infamy

روز ننگ‌آمیز


An infamy greater than any mutiny.

رذالتی که از هرگونه نافرمانی و شورش هم بدتر بود.



کلمات دیگر: