کلمه جو
صفحه اصلی

lob


معنی : خزانه، گوشت یا پوست اویخته، ادم خپله و سنگین، گوشت الو، چاق، چاق و چله، باهستگی پرتاب کردن، چیزی را سنگین بزمین زدن، با تنبلی و سنگینی حرکت کردن
معانی دیگر : با قوس بلند پرتاب کردن، به هوا افکندن، اوژندن، (انگلیس - محلی) آدم گت و گنده، گنده و بدقواره، (بازی کریکت) پرتاب آهسته (از زیر دست)، (تنیس) ضربه ای که توپ را با قوس بلند از بالای سر حریف رد کرده و در لبه ی زمین فرود می آورد، توپ هوایی، غبغب، خم شدن

انگلیسی به فارسی

گوشت یا پوست اویخته، غبغب، چاق وچله، چاق، گوشتالو، آدم خپله وسنگین، چیزی را سنگین بزمین زدن، باتنبلی وسنگینی حرکت کردن، خم شدن، باهستگی پرتاب کردن


لوب، گوشت یا پوست اویخته، گوشت الو، ادم خپله و سنگین، خزانه، باهستگی پرتاب کردن، چیزی را سنگین بزمین زدن، با تنبلی و سنگینی حرکت کردن، چاق و چله، چاق


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: lobs, lobbing, lobbed
• : تعریف: to hit or throw (a ball or the like) in a high, often slow arc.
اسم ( noun )
• : تعریف: a ball, esp. a tennis ball, hit or thrown in a high, often slow arc.

• ball hit in a high arc (tennis)
hit a ball in a high arc (tennis)
if you lob something, you throw it high in the air.
if you lob the ball in tennis, you hit it high into the air so that it lands behind your opponent. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...high lobs to the backhand corner.

مترادف و متضاد

خزانه (اسم)
lob, chest, treasury, exchequer, paybox, magazine, treasure trove, thesaurus

گوشت یا پوست اویخته (اسم)
lob

ادم خپله و سنگین (اسم)
lob

گوشت الو (اسم)
beef, lob

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

چاق و چله (صفت)
thick, stout, chuffy, plump, lob, squab, buxom, fubsy, portly, roly-poly

باهستگی پرتاب کردن (فعل)
lob

چیزی را سنگین بزمین زدن (فعل)
lob

با تنبلی و سنگینی حرکت کردن (فعل)
lob

toss


Synonyms: chuck, flip, hurl, launch, loft, pitch, project, propel


جملات نمونه

1. Her cleverly disguised lob completely wrong - footed her opponent.
[ترجمه ترگمان]او به طور ماهرانه خود را کاملا اشتباه به طرف حریف پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]او هوشمندانه لباس پوشیدنی به طور کامل اشتباه - footed حریف خود

2. Many types occur just once in the LOB corpus.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از انواع فقط یک بار در پیکره LOB رخ می دهند
[ترجمه گوگل]انواع مختلف فقط یک بار در LOB corpus رخ می دهد

3. We could lob the ball in to Katrina and Lisa.
[ترجمه ترگمان] ما می تونیم توپ رو به \"کاترینا\" و \"لیسا\" پرت کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم توپ را به کاترینا و لیزا ببریم

4. Seles admits she can't lob or serve very well to save her life.
[ترجمه ترگمان]سلز تصدیق می کند که او قادر به پرتاب کردن یا خدمت بسیار خوب برای نجات جانش نیست
[ترجمه گوگل]سلس میپذیرد که نمیتواند زندگی خود را نجات دهد یا خیرخواهی کند

5. Installing 1E x's Web Accessories pack will lob an image toggle switch on your toolbar.
[ترجمه ترگمان]نصب بسته لوازم جانبی شبکه ۱ E x s یک کلید ضامن تصویر را به نوار ابزار شما پرتاب می کند
[ترجمه گوگل]نصب بسته بسته های وب 1E X سوئیچ تصویر را بر روی نوار ابزار خود قرار می دهد

6. The tags in the LOB corpus and Text710 dictionary were then substituted for those of the combined tagset.
[ترجمه ترگمان]برچسب ها در پیکره زبانی LOB و فرهنگ لغت Text۷۱۰ برای آن دسته از the ترکیب شده جایگزین شدند
[ترجمه گوگل]برچسب ها در فرهنگ لغت LOB corpus و Text710 پس از آن از تگت ترکیبی جایگزین شدند

7. He smashed the lob.
[ترجمه ترگمان]او هاج و واج مانده بود
[ترجمه گوگل]او لوب را شکست

8. He hit the crossbar with an audacious lob a minute before Chelsea took the lead.
[ترجمه ترگمان]یک دقیقه قبل از اینکه چلسی رهبری تیم را به دست بگیرد به تیرک دروازه اصابت کرد
[ترجمه گوگل]او یک دقیقه قبل از اینکه چلسی سرمربی منچستر یونایتد شود، به تیر دروازه دروازه زد

9. O'Connell seized on a bad back-pass to lob the winner.
[ترجمه ترگمان]O Connell یک پاس بد را برداشت و winner را به سوی او پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]O'Connell یک پاس بدی را پشت سر گذاشت تا برنده شود

10. The files contained a single document, his lob application, filled out in block letters and unsigned.
[ترجمه ترگمان]پرونده حاوی یک سند واحد بود که application را به دنبال داشت و آن را با حروف درشت و بدون امضا پر کرده بود
[ترجمه گوگل]فایل ها شامل یک سند تک، برنامه کاربردی خود را، در نامه های بلوک و unsigned پر شده است

11. Just lob shells into the middle of the enemy's advance and watch them die.
[ترجمه ترگمان]فقط کلک را به وسط دشمن پرتاب می کنم و آن ها را تماشا می کنم که می میرند
[ترجمه گوگل]فقط چنگ زدن به وسط پیشرفت دشمن و تماشای آنها می میرند

12. You can lob a firebomb through the window.
[ترجمه ترگمان]تو می تونی یکی از firebomb رو به سمت پنجره پرت کنی
[ترجمه گوگل]شما می توانید از طریق پنجره یک آتش نشانی بکشید

13. All his attempts to get a lob have failed.
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش او برای به دست آوردن یک lob شکست خورده است
[ترجمه گوگل]تمام تلاش هایش برای گرفتن یک لوب، شکست خورده است

14. All his attempt to get lob have fail.
[ترجمه ترگمان]همه تلاش هاش باعث شکست ما میشه
[ترجمه گوگل]تمام تلاش خود را برای رسیدن به اهداف شکست خورده است

15. You should lob the ball high.
[ترجمه ترگمان]تو باید توپ رو پرت کنی بالا
[ترجمه گوگل]شما باید توپ را بالا ببرید

They were lobbing hand grenades at us from the other side of the rock.

آن‌ها از آن‌طرف صخره نارنجک به‌ سوی ما به هوا می‌فرستادند.


پیشنهاد کاربران

بخش - قسمت

به صورت قوسی پرتاب کردن
Throw/toss/fling in a high arc
They lobbed their criticism in print or via word of mouth


کلمات دیگر: