کلمه جو
صفحه اصلی

hockey


معنی : چوگان بازی با اصول فوتبال
معانی دیگر : (ورزش)، هاکی (به چوگان هاکی می گویند hockey stick و به گوی دیسک مانند آن می گویند ice hockey) (puck هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

چوگان بازی با اصول فوتبال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sport played on ice, in which two teams of six skating players each try to drive a puck into each other's goal using angled hockey sticks; ice hockey.

(2) تعریف: a similar sport played on a field by two teams of eleven players; field hockey.

• ice hockey, game played on ice with sticks curved at one end and a flat puck; field hockey, game played on a field with sticks curved at one end and a ball
hockey is an outdoor game played between two teams using long curved sticks to hit a small ball.

مترادف و متضاد

چوگان بازی با اصول فوتبال (اسم)
hockey

جملات نمونه

1. a hockey field
زمین هاکی

2. a hockey stick
چوگان هاکی

3. She was awarded her colours for hockey/her hockey colours at the end of term.
[ترجمه ترگمان]او در پایان دوره، رنگ هاکی روی هاکی روی یخ را به او اهدا کرد
[ترجمه گوگل]او در پایان دوره از رنگ های خود برای هاکی / رنگ هاکی خود اهدا کرد

4. Football, cricket and hockey are all team sports.
[ترجمه ترگمان]فوتبال، کریکت و هاکی همه ورزش های تیمی هستند
[ترجمه گوگل]فوتبال، کریکت و هاکی، همه ورزشهای تیمی هستند

5. I've never played ice hockey - it's far too dangerous.
[ترجمه نرگس] هاکی روی یخ بازی خطرناکی است من هرگز بازی نکرده ام
[ترجمه ترگمان]هرگز هاکی روی یخ بازی نکرده ام - خیلی خطرناک است
[ترجمه گوگل]من هرگز هاکی روی یخ بازی نکردم - خیلی خطرناکه

6. Football and hockey players wear shoulder pads.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان فوتبال و هاکی دارای پدهای شانه هستند
[ترجمه گوگل]بازیکنان فوتبال و هاکی پوشیدن پد های شانه ای دارند

7. Hockey, volleyball, football and tennis are all sports.
[ترجمه ترگمان]هاکی، والیبال، فوتبال و تنیس همه ورزش هستند
[ترجمه گوگل]هاکی، والیبال، فوتبال و تنیس همه ورزش ها هستند

8. She plays hockey in the winter.
[ترجمه ترگمان]تو زمستون هاکی بازی می کنه
[ترجمه گوگل]او در زمستان هاکی بازی می کند

9. They were playing at hockey.
[ترجمه ترگمان] داشتن هاکی بازی میکردن
[ترجمه گوگل]آنها در هاکی بازی می کردند

10. She is now ranked in the top five hockey players in Britain.
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر در صدر پنج بازیکن برتر هاکی در بریتانیا قرار دارد
[ترجمه گوگل]او اکنون در پنج بازیکن برتر در بریتانیا قرار دارد

11. I didn't cut the mustard as a hockey player.
[ترجمه ترگمان]من خردل رو به عنوان بازیکن هاکی قطع نکردم
[ترجمه گوگل]من خردل را به عنوان یک بازیکن هاکی بریده ام

12. Take any sport basketball, ice hockey, swimming or whatever.
[ترجمه ترگمان]هر ورزشی ورزشی، هاکی روی یخ، شنا و یا هر چیز دیگر را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]هر بسکتبال ورزشی، یخ هاکی، شنا یا هر چیز دیگری را انتخاب کنید

13. She was captain of the hockey team at school.
[ترجمه ترگمان] اون کاپیتان تیم هاکی تو مدرسه بود
[ترجمه گوگل]او کاپیتان تیم هاکی در مدرسه بود

14. He injured his knee playing hockey.
[ترجمه ترگمان]او هاکی روی زانویش را زخمی کرد
[ترجمه گوگل]او زانو زد و بازی هاکی را زد

15. The ball deflected off my hockey stick, straight into the goal.
[ترجمه ترگمان]توپ از چوب هاکی من منحرف شد و مستقیم به سمت دروازه رفت
[ترجمه گوگل]توپ از چوب هاکی من جدا شد و مستقیم به گل زد


کلمات دیگر: