کلمه جو
صفحه اصلی

homeless


معنی : سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل
معانی دیگر : بی کاشانه، آواره

انگلیسی به فارسی

دربدر، بی خانمان، آواره


بی خانمان، بی مسکن، دربدر، غریب، خانه بدوش، اواره، بی مکان و منزل، سر گردان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having no home.
مشابه: vagabond
اسم ( noun )
مشتقات: homelessly (adv.), homelessness (n.)
• : تعریف: those who have no home (usu. prec. by the).
مشابه: poor

- The city built a shelter for the homeless.
[ترجمه ترگمان] این شهر پناهگاهی برای بی خانمان ها ساخت
[ترجمه گوگل] این شهر پناهگاهی برای بی خانمان ساخت

• without a home, having no place to live, living in the street
those without a home collectively
if people are homeless, they have nowhere to live.
you can refer to people who are homeless as the homeless.

مترادف و متضاد

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

اواره (صفت)
adrift, arrant, excursive, homeless, errant, fugacious, straggly

غریب (صفت)
alien, poor, unusual, uncommon, eccentric, homeless, strange, whimsical, weird, extravagant, rare, singular, immigrant

دربدر (صفت)
homeless, gadabout, mendicant

بی خانمان (صفت)
homeless

بی مسکن (صفت)
homeless

خانه بدوش (صفت)
homeless, vagabond

بی مکان و منزل (صفت)
homeless

displaced


Synonyms: abandoned, banished, deported, derelict, desolate, destitute, disinherited, displaced, dispossessed, down-and-out, estranged, exiled, forlorn, forsaken, friendless, houseless, itinerant, outcast, refugee, uncared-for, unhoused, unsettled, unwelcome, vagabond, vagrant, wandering, without a roof


Antonyms: settled


جملات نمونه

1. the homeless
مردمان بی خانمان،خانه بدوشان

2. war made them homeless
جنگ آنانرا بی خانمان کرد.

3. a shelter for the homeless
پناهگاه بی خانمان ها

4. the flood left them homeless
سیل آنها را بی خانمان کرد.

5. the plight of the homeless
بدبختی بی خانمان ها

6. he too joined a band of homeless derelicts
او نیز به دسته ای از ولگردان بی خانمان ملحق شد.

7. she wrote a feature article about the homeless
او یک مقاله ی بلند درباره ی بی خانمان ها نوشت.

8. since they couldn't have children of their own, they adopted a homeless child
چون بچه دار نمی شدند یک بچه بی خانمان را به فرزندی خود پذیرفتند.

9. We're having a lottery to raise money for homeless families.
[ترجمه ترگمان]ما در حال صرف یک لاتاری برای جمع آوری پول برای خانواده های بی خانمان هستیم
[ترجمه گوگل]ما یک قرعه کشی برای جمع آوری پول برای خانواده های بی خانمان داریم

10. The homeless was benumbed with cold.
[ترجمه ترگمان]بی خانمان ها از سرما بی حس شده بودند
[ترجمه گوگل]بی خانمان با سردی خنثی شد

11. He found himself homeless after his marriage broke up.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه ازدواجش به هم خورد، خودش رو بی خانمان پیدا کرد
[ترجمه گوگل]پس از ازدواجش، او خود را بی خانمان کرد

12. Some beggars are neither poverty-stricken nor homeless.
[ترجمه ترگمان]برخی گدایان نه فقیر هستند و نه بی خانمان
[ترجمه گوگل]برخی گداها نه فقیر و نه بی خانمان هستند

13. Can you spare some money for the homeless?
[ترجمه ترگمان]میشه برای بی خانمان ها پول قرض بگیری؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید پول کمتری برای بی خانمان بپردازید؟

14. There are thought to be around 000 young homeless Scots in London at any given time.
[ترجمه ترگمان]تصور می شود در هر زمانی حدود ۱۰۰۰۰ نفر بی خانمان در لندن وجود داشته باشند
[ترجمه گوگل]فکر می کنم حدود یکصد اسکاتلند بی خانمان جوان در لندن در هر زمان خاص وجود دارد

15. The homeless are being shanghaied off the streets in some cities.
[ترجمه ترگمان]افراد بی خانمان در برخی از شهرها از خیابان ها سرازیر شده اند
[ترجمه گوگل]بی خانمانها در بعضی از شهرها خیابان ها را از بین می برند

16. Homeless young people are easy prey for drug-dealers and pimps.
[ترجمه ترگمان]افراد جوان بی خانمان، طعمه های آسانی برای فروشندگان و دلالان محبت هستند
[ترجمه گوگل]جوانان بی خانمان شکار آسان برای فروش مواد مخدر و ساندویچ ها هستند

17. Priority cases, such as homeless families, get dealt with first.
[ترجمه ترگمان]موارد اولویت مانند خانواده های بی خانمان، ابتدا مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]موارد اولویتی، مانند خانواده های بی خانمان، ابتدا مورد رسیدگی قرار می گیرند

War made them homeless.

جنگ آنان‌را بی‌خانمان کرد.


the homeless

مردمان بی‌خانمان، خانه به‌دوشان


پیشنهاد کاربران

بی خانمان آواره

بی خانه


زشت و بی خانمان Ugly
And homeless

بی خانه مان . کارتن خواب

بی - سرپناه

بدون خانه

خانه به دوش
بی خانمان
آواره


کلمات دیگر: