کلمه جو
صفحه اصلی

metonymy


معنی : کنایه، مجاز مرسل، ذکر کلمهای بمنظور دیگری
معانی دیگر : (بدیع) دگرنامی (به کار بردن نام یک چیز برای چیز دیگری که به نحوی به آن مربوط است مثلا: the white house به جای president the)، بدیع کنایه، مجاز، ذکر کلمه ای بمنظور دیگری غیراز معنی اصلی کلمه

انگلیسی به فارسی

(بدیع) کنایه، مجاز، ذکر کلمه ای بمنظور دیگری (غیراز معنی اصلی کلمه)، مجازمرسل


متونمی، مجاز مرسل، کنایه، ذکر کلمهای بمنظور دیگری


انگلیسی به انگلیسی

• figure of speech that uses one object in place of another related concept (ex: using "the throne" to refer to the monarchy)

مترادف و متضاد

کنایه (اسم)
allegory, allusion, innuendo, quip, metonymy, metaphor, quibble, jest, squib, dig, lampoon, metonym

مجاز مرسل (اسم)
metonymy, metonym

ذکر کلمه ای به منظور دیگری (اسم)
metonymy

جملات نمونه

1. Simile, metaphor, metonymy and synecdoche have the same characteristic that is metaphoric use.
[ترجمه ترگمان]simile، استعاره، metonymy و synecdoche دارای ویژگی یک سان هستند که مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]شبیه سازی، استعاره، metonymy و synecdoche همان ویژگی است که استفاده استعاری است

2. Tropes are chiefly of four kinds, metaphor, metonymy, synecdoche, and irony.
[ترجمه ترگمان]tropes بیش از چهار نوع استعاره و استعاره و metonymy و irony هستند
[ترجمه گوگل]طوفان عمدتا از چهار نوع استعاره، متونمی، سینکدوش و افسون است

3. Second, causality metonymy is by far the most productive model that English idioms of anger reflect.
[ترجمه ترگمان]دوم، علیت metonymy به مراتب the مدل است که اصطلاحات خشم به زبان انگلیسی بازتاب می دهند
[ترجمه گوگل]دوم، علم علیت، بسیار مهمترین مدل است که منعکس کننده انگیزه های خشم انگلیسی است

4. Tropes include metaphor, simile, metonymy, synecdoche, etc.
[ترجمه ترگمان]tropes شامل استعاره، simile، metonymy، synecdoche و غیره هستند
[ترجمه گوگل]طوفان عبارتند از استعاره، شبیه سازی، متونمی، synecdoche و غیره

5. The cognitive pragmatic approach to metonymy, it seems that, has complemented the cognitive semantics to a comprehensive and systematical study.
[ترجمه ترگمان]رویکرد واقع گرایانه شناختی به metonymy، به نظر می رسد که مفهوم شناختی را با یک مطالعه جامع و systematical تکمیل کرده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد رویکرد شناختی عملی به مونونیمم، معانی شناختی را به یک مطالعه جامع و سیستماتیک تکمیل کرده است

6. The key point is that metonymy thing which has close relationship thing.
[ترجمه ترگمان]نکته کلیدی این است که چیزی که رابطه نزدیکی دارد
[ترجمه گوگل]نکته کلیدی این است که چیزی که متونمی است و رابطهی نزدیکی دارد

7. The overlapping or interaction of metaphor and metonymy sometimes exists in semantic extension.
[ترجمه ترگمان]همپوشانی و یا تعامل استعاره و metonymy گاهی در امتداد معنایی وجود دارد
[ترجمه گوگل]همپوشانی یا تعامل استعاره و metonymy گاهی اوقات در گسترش گسترش معنایی وجود دارد

8. In cognitive linguistics, metonymy concepts are part of the ordinary, everyday way we think and act as well as talk, so we can apply metonymic thought to interpret anaphora in English texts.
[ترجمه ترگمان]در زبان شناسی شناختی، مفاهیم metonymy بخشی از روش عادی و روزمره هستند که ما فکر می کنیم و عمل می کنیم، بنابراین می توانیم از تفکر metonymic برای تفسیر anaphora در متون انگلیسی استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]در زبان شناسی شناختی، مفاهیم متونمی بخشی از روش عادی و روزمره ما است که ما فکر می کنیم و عمل می کنیم و همچنین صحبت می کنیم، بنابراین ما می توانیم تفکر متونمی را برای تفسیر Anaphora در متون انگلیسی استفاده کنیم

9. Metonymy and synecdoche are rhetoric plot often used in English and there are some differences between them but also some affiliation between them.
[ترجمه ترگمان]Metonymy و synecdoche غالبا در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می گیرند و تفاوت هایی بین آن ها وجود دارد، اما وابستگی بین آن ها نیز وجود دارد
[ترجمه گوگل]متونمی و synecdoche عبارت رسوایی هستند که اغلب در زبان انگلیسی استفاده می شوند و بین آنها اختلاف نظر وجود دارد اما برخی از آنها نیز وابسته هستند

10. This paper discusses the relation between metonymy and synecdoche in the first part.
[ترجمه ترگمان]این مقاله رابطه بین metonymy و synecdoche را در بخش اول مورد بحث قرار می دهد
[ترجمه گوگل]در این مقاله، رابطه بین متونمیوم و سینکدوش در بخش اول بحث شده است

11. Based on the cognitive linguistic construal of metonymy, this paper analyzes and exemplifies the metonymic nature of discourse titles that takes on two senses.
[ترجمه ترگمان]این مقاله براساس پنداشت زبانی شناختی of، ماهیت metonymic عنوان گفتمان را تجزیه و تحلیل می کند که دو حس را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]بر اساس مفهوم شناختی زبان شناختی مونونیمیم، این مقاله به بررسی و نمونه ای از ماهیت متون عناوین گفتمان است که در دو حوزه می گیرد

12. In broad sense, metonymy includes three relations: contiguity, subjection and antonomasia.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، metonymy شامل سه رابطه است: contiguity، انقیاد و اطاعت
[ترجمه گوگل]به معنای وسیع، metonymy شامل سه روابط است: contiguity، subjection و antonomasia

13. Metaphor and metonymy are two important cognitive devices in the process of semantic extension.
[ترجمه ترگمان]استعاره و metonymy دو ابزار شناختی مهم در فرآیند توسعه معنایی هستند
[ترجمه گوگل]استعاره و metonymy دو دستگاه شناختی مهم در فرایند گسترش معنایی هستند

14. This thesis has mainly explained semantic extension mechanism of basic color terms on the basis of metonymy and metaphor from synchronic approach.
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه به طور عمده مکانیزم گسترش معنایی عبارات رنگ پایه را براساس of و استعاره از رویکرد synchronic توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]این پایان نامه عمدتا مکانیسم گسترش معنایی اصطلاحات رنگ پایه را بر مبنای متونمی و استعاره از رویکرد همگرا توضیح می دهد

پیشنهاد کاربران

مجاز ( معادل دقیقی برای واژه مجاز در ادبیات فارسی, با کنایه اشتباه نشود )

زبانشناسی،
مجاز

metonymy ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مجاز
تعریف: آرایه ای زبانی که ازطریق آن نام پدیده ای که دارای نوعی پیوند، نظیر مجاورت مکانی و زمانی و سببی، با پدیده ای دیگر است به جای لفظ پدیدۀ دیگر به کار می رود


کلمات دیگر: