1. The little girl bid her grannie good morning as she gets up in the morning.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچولو فردا صبح به راش دعا می کنه که صبح زود بیدار شه
[ترجمه گوگل]دختر کوچیک صبح روز خوبی را برای مادربزرگش می گذارد وقتی که صبح می شود
2. And then I strangled all their grannies.
[ترجمه ترگمان] و بعد همه جدیدا رو خفه کردم
[ترجمه گوگل]و سپس تمام مادربزرگهایم را محکم گرفتم
3. Nobody's thinking that there are middle-aged people, grannies and mums and 20 to 30-year-olds who want to be entertained.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس فکر نمی کند که افراد میانسال، مادربزرگ و والدین و ۲۰ تا ۳۰ ساله هستند که می خواهند سرگرم شوند
[ترجمه گوگل]هیچ کس فکر نمی کند که افراد میانسالی، مادربزرگ ها و مامان و افراد 20 تا 30 ساله ای که می خواهند از آن لذت ببرند وجود دارد
4. All of those leather grannies in their slings.
[ترجمه ترگمان] همه اون grannies چرمی توی slings
[ترجمه گوگل]همه از آن گریمان چرم در سلنجرهای خود
5. Grannies make their mark Women huddle around blackboards on windy Andean hillsides.
[ترجمه ترگمان]Grannies آن ها را در اطراف تخته سیاه در دامنه کوه های آند، دور هم جمع می کنند
[ترجمه گوگل]مادران علامت تجاری خود را زنان در اطراف تخته سیاه در hillsides باد اندی huddle
6. What is the new craze for grannies?
[ترجمه ترگمان]این جنون جدید برای چیست؟
[ترجمه گوگل]جنبش جدید برای گربه ها چیست؟
7. The old grizzled grannies cursed him as he passed them by.
[ترجمه ترگمان]همان طور که از کنارشان می گذشت، پیر پیر به او ناسزا می گفت
[ترجمه گوگل]مادربزرگهای نابینا قدیمی او را لعنت کرد، زیرا او با آنها گذشت
8. Simon : Hello, Grannie, I think you should be here to listen to this.
[ترجمه ترگمان]سلام، من فکر می کنم تو باید اینجا باشی تا به این گوش کنی
[ترجمه گوگل]سیمون: سلام، گرانیت، من فکر می کنم شما باید اینجا باشید تا این را بشنوید
9. Grannie Zhang says it's all very interesting, from morning to evening people come and talk to her.
[ترجمه ترگمان]ژانگ ژانگ می گوید خیلی جالب است، از صبح تا غروب مردم می آیند و با او صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]گرانج ژانگ می گوید همه چیز بسیار جالب است، از صبح تا عصر مردم می آیند و با او صحبت می کنند
10. It was as if Grannie Zhang had never even considered this question.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که Grannie ژانگ هرگز این سوال را به حساب نیاورده بود
[ترجمه گوگل]همانطور که گرانجی ژانگ هرگز این سوال را در نظر نگرفت
11. At age 8 Grannie sensed that time was of the essence.
[ترجمه ترگمان]در سن هشت سالگی Grannie احساس کرد که زمان از اساس بوده است
[ترجمه گوگل]در سن 8 سالگی، مادربزرگ متوجه شد که زمان ذات است
12. At 1 p. m., Grannie Zhang cheerfully stood up and went home to make something to eat.
[ترجمه ترگمان]ساعت ۱ بعد از ظهر ام زاک Zhang با خوشحالی بلند شد و به خانه رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کند
[ترجمه گوگل]در 1 پ متر، گراندی ژانگ با خوشحالی برخاسته و به خانه می رود تا چیزی بخورد
13. I can do this. Just have patience, like Grannie. Looking up at the quilt, my memories take me back to childhood visits at my grandmother's Western Pennsylvania farm.
[ترجمه ترگمان] من می تونم این کار رو بکنم فقط صبر داشته باش، مثل grannie در حالی که به لحاف نگاه می کردم، خاطرات من مرا به دیدار کودکی در مزرعه Western غربی در مزرعه Pennsylvania بردند
[ترجمه گوگل]من می تونم این کار را انجام دهم فقط صبر کن، مثل گرانیت با نگاه کردن به دمپایی، خاطراتم مرا به بازدید از دوران کودکی من در مزرعه پنسیلوانیا غرب مادربزرگ من می رسانند
14. Grannie, busy washing milkers for the dairy cows each morning, takes time out to open the milk tank, showing me the swirling gallons ready to be sent to the local dairy.
[ترجمه ترگمان]grannie، مشغول شستن milkers برای گاوه ای شیرده، وقت می گیرد، و وقت می گیرد تا منبع شیر را باز کند و به من نشان دهد که the چرخان آماده برای کمک به لبنیات محلی است
[ترجمه گوگل]هر شب صبح، گاو شیری شسته شده شستشو دهان شستشو می گیرد، زمان برای باز کردن مخزن شیر، به من نشان می دهد که گالن های در حال چرخش آماده برای ارسال لبنیات محلی است