کلمه جو
صفحه اصلی

grass roots


معنی : اساس، کف زمین، اجتماع محلی
معانی دیگر : (در جنبش ها) منبع اصلی، منشا قدرت مردمی، (آمریکا - عامیانه)، مردم عادی، (در اصل) مردم غیر شهری (که تصور می شد بیش از شهرنشینان مظهر آمال ملت هستند)، منشاء

انگلیسی به فارسی

کف زمین، اجتماع محلی، منشا ، اساس


انگلیسی به انگلیسی

اسم جمع ( plural noun )
(1) تعریف: (used with a sing. or pl. verb) the common mass of people, esp. those in local areas as opposed to the political or cultural centers.

(2) تعریف: the basis or source of something.
صفت ( adjective )
• : تعریف: originating with or operating among the common people.

- His grassroots political campaign was highly successful.
[ترجمه ترگمان] مبارزات سیاسی مردمی او بسیار موفق بود
[ترجمه گوگل] کمپین سیاسی مردمی او بسیار موفق بود
- A grassroots effort was launched to prevent the building of the power plant.
[ترجمه ترگمان] یک تلاش مردمی برای جلوگیری از ساخت نیروگاه برق آغاز شد
[ترجمه گوگل] تلاش های مردمی برای جلوگیری از ساخت نیروگاه آغاز شد

• rural area of a country; (nickname for) average citizens, regular people (as opposed to elite or powerful ones); sources, origins (of an idea, plan or political movement)
the grass roots of an organization are the ordinary people in it, rather than its leaders.
general public, common people; rural or agricultural part of a country; people who live in these areas; source or origin; foundation
of or pertaining to the common people; of a source or origin

مترادف و متضاد

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

کف زمین (اسم)
floor, grass roots

اجتماع محلی (اسم)
grass roots

ordinary people


Synonyms: common people, hoi polloi, laboring class, Middle America, middle class, proletariat, rank and file, the masses, wage-earners, working class, working people


جملات نمونه

1. He could subsist on bark and grass roots in the isolated island.
[ترجمه ترگمان]می توانست با پوست درخت و علف در جزیره ای دورافتاده زندگی کند
[ترجمه گوگل]او می تواند بر روی پوست و ریشه های علفی در جزیره جدا شود

2. We are hoping for full participation at grass roots level.
[ترجمه ترگمان]ما به مشارکت کامل در سطح ریشه های علف امید داریم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که مشارکت کامل در سطح ریشه های عامی باشد

3. These grass roots don't pull easily.
[ترجمه ترگمان]این ریشه ها به راحتی می کشند
[ترجمه گوگل]این ریشه های عضلانی به راحتی نمی کشند

4. Mr Zuma had a solid reputation as a grass roots organiser.
[ترجمه ترگمان]آقای زوما به عنوان سازمان دهنده این سازمان شهرت زیادی داشت
[ترجمه گوگل]آقای زوما شهرت خوبی به عنوان یک برگزار کننده ریشه های عامی دارد

5. We must not forget about the grass roots.
[ترجمه ترگمان]نباید ریشه های علف ها را فراموش کنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید در مورد ریشه های عظیم فراموش کنیم

6. One had to return to grass roots.
[ترجمه ترگمان]یکی باید به ریشه های گیاه برگردد
[ترجمه گوگل]باید به ریشه های علفی بازگردد

7. In grass roots politics interest grows mostly through non-party political activities.
[ترجمه ترگمان]علاقه به سیاست سبز بیشتر از طریق فعالیت های سیاسی غیر حزبی رشد می کند
[ترجمه گوگل]در حوزه های گوناگون، منافع سیاسی عمدتا از طریق فعالیت های سیاسی غیر حزبی رشد می کند

8. The stereotype of toughness also flourishes at the grass roots in party circles.
[ترجمه ترگمان]هم چنین کلیشه چقرمگی در ریشه علف ها در حلقه های حزبی افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]کلیشه از چقرمگی نیز در ریشه های عظیم در محافل حزب شکوفا می شود

9. Following Bartlett's victory at Bridgewater, he launched a grass roots campaign for an electoral pact with Liberals and Communists.
[ترجمه ترگمان]پس از پیروزی بارتلت در کارنامه خود، یک کمپین ریشه ای را برای یک پیمان انتخاباتی با آزادیخواهان و کمونیست ها آغاز کرد
[ترجمه گوگل]به دنبال پیروزی بارتلت در پلنگواتر، او مبارزات انتخاباتی را برای یک پیمان انتخاباتی با لیبرال ها و کمونیست ها راه اندازی کرد

10. She also finds strong support among the party's grass roots.
[ترجمه ترگمان]او همچنین حمایت قوی بین ریشه های چمن حزب پیدا می کند
[ترجمه گوگل]او همچنین حمایت قوی در میان ریشه های عظیم حزب پیدا می کند

11. Some at the grass roots feared that it was a rejection of traditional Puritan virtues.
[ترجمه ترگمان]برخی از ریشه های گیاهی از این بیم داشتند که این یک طرد از فضایل پیرایشگری بشمار می رود
[ترجمه گوگل]برخی از ریشه های عظیم ترس داشتند که رد پیروزی های سنتی پیوری است

12. Meanwhile,(sentence dictionary) Inspiral Carpets went in at grass roots level and worked their butts off in the clubs.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، (فرهنگ لغت حکم)فرش Inspiral در سطح ریشه ها یافت و butts خود را در باشگاه ها کار کرد
[ترجمه گوگل]در ضمن، (لغت نامه احضار) Inspirial Carpets در سطح ریشه های عامیانه قرار گرفت و در باشگاه های خود به کار خود ادامه داد

13. The President continued to campaign at the grass roots.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به مبارزه با ریشه های گیاهی ادامه داد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور همچنان به مبارزه در ریشه های عظیم ادامه داد

14. The charity is backed by staff from the grass roots to directorate level.
[ترجمه ترگمان]این موسسه خیریه توسط کارکنان از ریشه های گیاهی تا سطح مدیریت حمایت می شود
[ترجمه گوگل]خیریه توسط کارکنان از ریشه های عامیانه به سطح اداری پشتیبانی می شود

15. But even the grass roots of the club are sprouting.
[ترجمه ترگمان]اما حتی ریشه های این باشگاه نیز در حال جوانه زدن هستند
[ترجمه گوگل]اما حتی ریشه های عظیم این باشگاه نیز رشد می کنند

16. The feeling among the grassroots of the Party is that the leaders are not radical enough.
[ترجمه ترگمان]احساس در میان مردم عادی حزب این است که رهبران به اندازه کافی افراطی نیستند
[ترجمه گوگل]احساس در میان عامه مردم حزب این است که رهبران به اندازه کافی رادیکال نیستند

17. Opinion at the grassroots level is sympathetic to the strikers.
[ترجمه ترگمان]نظر در سطح مردمی همدردی با اعتصاب کنندگان است
[ترجمه گوگل]نظر در سطح مردمی با مهاجمان همدردی دارد

18. But they found grassroots leaders who were far superior to the slobs they had been electing over the years.
[ترجمه ترگمان]اما آن ها رهبران مردمی را یافتند که بسیار برتر از slobs بودند که آن ها در طول سال ها انتخاب کرده بودند
[ترجمه گوگل]اما آنها رهبران مردمی را یافتند که خیلی بیشتر از سیلابهایی بودند که در طول سالها انتخاب کرده بودند

19. The parties' grassroots connections, once the key to their political strength, have withered away.
[ترجمه ترگمان]این احزاب، که زمانی کلید قدرت سیاسی خود بودند، از بین رفتند
[ترجمه گوگل]ارتباطات مردمی احزاب، زمانی که کلید قدرت سیاسی آنهاست، از بین رفته است

20. He runs a clever grassroots campaign based on small contributors and free radio time.
[ترجمه ترگمان]او مبارزه ای هوشمندانه و هوشمندانه را براساس مشارکت کنندگان کوچک و زمان آزاد رادیویی اجرا می کند
[ترجمه گوگل]او بر اساس اشتراک کنندگان کوچک و زمان رادیو آزاد اجرا می کند

21. But the militants at grassroots level ruthlessly exploited discontent over pay and strikes spread like a virus.
[ترجمه ترگمان]اما ستیزه جویان در سطح مردمی بی رحمانه از نارضایتی از پرداخت و اعتصاب ها مانند یک ویروس سو استفاده کردند
[ترجمه گوگل]اما ستیزه جویان در سطح مردمی بی رحمانه از نارضایتی در مورد پرداخت و اعتصاب هایی مانند ویروس گسترش یافته است

22. He also published studies of grassroots movements world-wide.
[ترجمه ترگمان]او همچنین مطالعاتی در مورد جنبش های مردمی در سراسر جهان منتشر کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین مطالعات جنبش های مردمی را در سراسر جهان منتشر کرد

23. This may be done through media education, grassroots actions, alternative models of media and other methods.
[ترجمه ترگمان]این کار ممکن است از طریق آموزش رسانه ای، اقدامات مردمی، مدل های جایگزین رسانه و دیگر روش ها انجام شود
[ترجمه گوگل]این ممکن است از طریق آموزش رسانه ای، اقدامات مردمی، مدل های جایگزین رسانه ها و سایر روش ها انجام شود

24. But there were signs of grassroots backlash in the constituencies among the 300,000 party activists who will decide the leadership.
[ترجمه ترگمان]اما نشانه هایی از واکنش شدید مردم در حوزه های انتخاباتی بین ۳۰۰،۰۰۰ فعال حزب وجود دارد که در مورد رهبری تصمیم گیری خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اما نشانه هایی از واکنش های مردمی در حوزه های انتخاباتی در بین 300،000 فعال حزبی است که تصمیم می گیرند رهبری

25. The first tier are the grassroots foundation to provide speed data transmission backbone.
[ترجمه ترگمان]اولین ردیف، اساس اصلی است که ستون فقرات انتقال داده را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]سطح اول پایه های مردمی برای ارائه ستون فقرات انتقال داده سریع است

26. At grassroots this is highly unpopular.
[ترجمه ترگمان]در مردم عادی این موضوع بسیار منفور است
[ترجمه گوگل]در میان مردم این بسیار ناپسند است

27. With Open Data Kit, grassroots activists can capture and export text, photos, video, audio, bar codes, even location.
[ترجمه ترگمان]با کیت داده ها باز، فعالان مردمی می توانند متن، عکس ها، ویدیو، نوار صوتی، نوار نوار، حتی مکان را ثبت و صادر کنند
[ترجمه گوگل]با Open Data Kit، فعالان مردمی می توانند متن، عکس، ویدیو، صدا، بارکد، حتی مکان را ضبط و صادرات کنند

28. We are looking for grassroots IDU groups that want to document a specific legal issue affecting the local community.
[ترجمه ترگمان]ما به دنبال گروه های مردمی grassroots هستیم که می خواهند یک مساله قانونی خاص را که بر جامعه محلی تاثیر می گذارد، مستند کنند
[ترجمه گوگل]ما به دنبال گروه های اصلی IDU هستیم که می خواهند سند قانونی خاصی را که بر جامعه محلی تأثیر می گذارد، به ثبت برسانند

29. Extending democracy at the grassroots level is the groundwork for developing socialist democracy.
[ترجمه ترگمان]توسعه دموکراسی در سطح پایین، زمینه ساز توسعه دموکراسی سوسیالیستی است
[ترجمه گوگل]گسترش دموکراسی در سطح مردمی پایه ای برای توسعه دموکراسی سوسیالیستی است

30. The report concluded that the Khmer Rouge tactic was proving successful and that grassroots sympathy for the group had probably been underestimated.
[ترجمه ترگمان]این گزارش نتیجه گرفت که تاکتیک Khmer Khmer موفق بوده است و همدردی مردمی برای این گروه احتمالا دست کم گرفته شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش به این نتیجه رسید که تاکتیک خمر می تواند موفقیت آمیز باشد و همدردی مردمی برای این گروه احتمالا دست کم گرفته شده است

Without grass roots support, reform is impossible.

بدون پشتیبانی توده‌ی مردم اصلاحات غیرممکن است.


پیشنهاد کاربران

مردمی
اجتماع پسند

مردمی - عامه

در ورزش این واژه به معنی پایه ای یا پایه بکار می رود. برای مثال
Majid Jalali has worked at the grassroots levels as well.

مردمی، مردم نهاد
involving the common people
• a grassroots campaign/organization
• She is encouraging the voters to join the burgeoning grassroots movement
. to transform the country's future
۲ - بنیادی، اساسی، fundamental
a grassroots response to the financial crisis


عمومی ، توده مردمی، جمعی، عوام

اجتماع محلی
مردمی

Ordinary peoples


کلمات دیگر: