معنی : خوشی، شادمانی
معانی دیگر : جشن و شادی، عیش و طرب، شادی و پایکوبی، جشنواره، ضیافت، خوشی، شادمانی، عیش
merrymaking
معنی : خوشی، شادمانی
معانی دیگر : جشن و شادی، عیش و طرب، شادی و پایکوبی، جشنواره، ضیافت، خوشی، شادمانی، عیش
انگلیسی به فارسی
شادمانی
سرگرم کننده، شادمانی، خوشی
انگلیسی به انگلیسی
• happiness, joy; celebration, festivity
merry-making is the activities of people who are enjoying themselves together by singing, dancing, drinking alcohol, etc.
merry-making is the activities of people who are enjoying themselves together by singing, dancing, drinking alcohol, etc.
مترادف و متضاد
خوشی (اسم)
fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock
شادمانی (اسم)
jubilation, gaiety, mask, splurge, festival, merrymaking, lustihood
enjoyment, amusement
Synonyms: brawl, buffoonery, cheerfulness, conviviality, festivity, frolic, fun, fun and games, gaiety, glee, happiness, hilarity, hoopla, indulgence, jocularity, jocundity, jollity, joviality, joy, laughs, laughter, levity, liveliness, mirth, picnic, recreation, revel, revelry, self-indulgence, shindig, sport, whoopee, wingding
Antonyms: sadness, sorrow, unhappiness
جملات نمونه
1. the students' merrymaking was noisy and disorganized
شادی و پای کوبی دانشجویان پر سر و صدا و بهم ریخته بود.
2. a seven-day period of merrymaking
دوران هفت روزه ی جشن
3. But I'd had my fill of merrymaking and decided to stay put a while until my headache eased.
[ترجمه ترگمان]اما من merrymaking را پر کرده بودم و تصمیم گرفته بودم مدتی بمانم تا سردردش قطع شود
[ترجمه گوگل]اما من پر از سرگرم کننده خود را داشتم و تصمیم گرفتم تا زمانی که سردردم سردتر شد، قرار بگیرم
[ترجمه گوگل]اما من پر از سرگرم کننده خود را داشتم و تصمیم گرفتم تا زمانی که سردردم سردتر شد، قرار بگیرم
4. When looking for merrymaking, be ready for safe practice please!
[ترجمه ترگمان]پس از آن که برای تفریح و شادمانی نگاه کنید، لطفا برای تمرین ایمن آماده شوید!
[ترجمه گوگل]هنگامی که به دنبال عروسی هستید، آماده باشید که برای عمل ایمن آماده باشید
[ترجمه گوگل]هنگامی که به دنبال عروسی هستید، آماده باشید که برای عمل ایمن آماده باشید
5. A boisterous festivity or celebration; merrymaking. Often used in the plural.
[ترجمه ترگمان]جشن یا جشن پر سر و صدا؛ شادمانی اغلب به صورت جمع استفاده می شود
[ترجمه گوگل]یک جشن یا جشن پرشور؛ سرگرم کننده اغلب در جمع استفاده می شود
[ترجمه گوگل]یک جشن یا جشن پرشور؛ سرگرم کننده اغلب در جمع استفاده می شود
6. Merrymaking and feasting just before Lent.
[ترجمه ترگمان]درست قبل از عید پاک جشن و ضیافت برپا شده بود
[ترجمه گوگل]عروسی و عروسی درست قبل از غیبت
[ترجمه گوگل]عروسی و عروسی درست قبل از غیبت
7. Boisterous, drunken merrymaking; a carousal.
[ترجمه ترگمان]boisterous، merrymaking، a،
[ترجمه گوگل]شادابی، شادابی مست یک چرخ فلک
[ترجمه گوگل]شادابی، شادابی مست یک چرخ فلک
8. Once that's settled, you can afford to indulge in a little merrymaking.
[ترجمه ترگمان]وقتی این قضیه فیصله پیدا کرد، تو می توانی یک تفریح کوچک را تحمل کنی
[ترجمه گوگل]هنگامی که حل و فصل می شود، شما می توانید به یک تفریح کوچک لذت ببرید
[ترجمه گوگل]هنگامی که حل و فصل می شود، شما می توانید به یک تفریح کوچک لذت ببرید
9. But if the torture is to be compounded by organised mass merrymaking, life will soon become unendurable.
[ترجمه ترگمان]اما اگر شکنجه با شادمانی دسته جمعی سازمان یافته ترکیب شود، زندگی به زودی تحمل ناپذیر خواهد شد
[ترجمه گوگل]اما اگر شکنجه به وسیله توده های سازماندهی شده، فریب خورده شود، زندگی به زودی غیر قابل تحمل خواهد شد
[ترجمه گوگل]اما اگر شکنجه به وسیله توده های سازماندهی شده، فریب خورده شود، زندگی به زودی غیر قابل تحمل خواهد شد
10. Christmas Eve, people dance and sing around Christmas tree merrymaking.
[ترجمه ترگمان]شب کریسمس مردم برای جشن کریسمس آواز می خوانند و آواز می خوانند
[ترجمه گوگل]شب کریسمس، مردم رقص و آواز خواندن درخت کریسمس عروسی
[ترجمه گوگل]شب کریسمس، مردم رقص و آواز خواندن درخت کریسمس عروسی
The students' merrymaking was noisy and disorganized.
شادی و پایکوبی دانشجویان پر سر‌و‌صدا و به‌هم‌ریخته بود.
a seven-day period of merrymaking
دوران هفت روزه‌ی جشن
پیشنهاد کاربران
بزن و بکوب، رقص و پایکوبی
noisy fun، cheerful celebrations and enjoyment
the process of enjoying oneself with others, especially by dancing and drinking.
"I'd had my fill of merrymaking and decided to stay put till my headache eased"
noisy fun، cheerful celebrations and enjoyment
the process of enjoying oneself with others, especially by dancing and drinking.
"I'd had my fill of merrymaking and decided to stay put till my headache eased"
کلمات دیگر: