کلمه جو
صفحه اصلی

overture


معنی : کشف، افشاء، پیش در امد، اغاز عمل
معانی دیگر : پیشنهاد اولیه، پیشقدم شدن، (موسیقی) پیش درآمد، اورتور، (کلیسای پرسبیتاری) پیشنهاد مجمع عمومی به مجلس مشایخی، سورا، شکاف، افشا، مطرح کردن، باپیش در امداغاز کردن

انگلیسی به فارسی

سوراخ، شکاف، آغاز عمل، پیش در آمد، افشا، کشف، مطرح کردن، آغاز کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an opening gesture, as for initiating a relationship or other interaction.
مترادف: preamble, prelude
مشابه: advance, approach, bid, invitation, offer, preliminary, proffer, prologue, proposal, proposition, tender

- She knew of this woman's deceitful reputation and refused all overtures of friendship.
[ترجمه ترگمان] او از این شهرت بد این زن خبر داشت و از هرگونه پیشنهاد دوستی امتناع ورزید
[ترجمه گوگل] او از شهرت فریبنده این زن می دانست و از تمام زوایای دوستی رد شد

(2) تعریف: in music, a composition of a form and length suitable for introducing a longer work.
مترادف: prelude
مشابه: introduction

- The main melodies of the piece can be heard in the overture.
[ترجمه ترگمان] ملودی های اصلی این قطعه را می توان در the شنید
[ترجمه گوگل] ملودی های اصلی این قطعه را می توان در تصویربرداری شنیده اید

(3) تعریف: an introductory section of a creative work such as a poem.
مترادف: proem, prologue
مشابه: exordium, foreword, introduction, opening, preamble, preface, preliminary
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overtures, overturing, overtured
• : تعریف: to offer as an overture.
مشابه: advance, offer, prelude, proffer, propose, suggest, tender

• piece of music that introduces a performance and is generally a medley of the music played during the performance; prelude, opening; introductory proposal, motion towards; introduction (as in a poem or play)
an overture is a piece of music used as the introduction to an opera or play.
if you make overtures to someone, you start to behave in a friendly or romantic way towards them.

مترادف و متضاد

کشف (اسم)
intuition, detection, treasure trove, demodulation, discovery, finding, overture

افشاء (اسم)
revelation, disclosure, exposure, overture, divulgence, transpiration

پیش در امد (اسم)
prelude, prologue, overture

اغاز عمل (اسم)
overture

introduction, approach


Synonyms: advance, bid, conciliatory move, exordium, foreword, invitation, offer, opening, preamble, preface, prelude, prelusion, presentation, proem, prologue, proposal, proposition, signal, suggestion, tender


Antonyms: conclusion, finish


جملات نمونه

1. The programme opened with the overture to Wagner's Flying Dutchman.
[ترجمه ترگمان]این برنامه با پیش درآمد تولید هلندی (واگنر)آغاز شد
[ترجمه گوگل]این برنامه با دستگیره ای به هواپیمای جنگنده واگنر افتتاح شد

2. They played the overture at a fairly slow tempo.
[ترجمه ترگمان]آن ها درآمد خود را با سرعت نسبتا آهسته اجرا کردند
[ترجمه گوگل]آنها در یک سرعت نسبتا آهسته بازی کردند

3. Maggie was never one to reject a friendly overture.
[ترجمه ترگمان]مگی هیچوقت کسی نبود که یه پیشنهاد دوستانه رد کنه
[ترجمه گوگل]مگی هرگز کسی را ندیده بود که یک روحیه دوستانه را رد کند

4. The opera was preceded by a short overture.
[ترجمه ترگمان]اپرا از پیش با درآمد کوتاهی پیش آمده بود
[ترجمه گوگل]اپرا پیشاپیش از یک برتری کوتاه بود

5. The concert opens with Beethoven's Egmont Overture.
[ترجمه ترگمان]این کنسرت با Egmont s بتهوون باز می شود
[ترجمه گوگل]این کنسرت با اورث بتهوون Egmont باز می شود

6. The opening item, Berlioz's King Lear overture, one of that composer's earliest works, is not often performed.
[ترجمه ترگمان]مورد باز، Berlioz لیر شاه لیر Berlioz، یکی از قدیمی ترین آثار آهنگساز، اغلب اجرا نمی شود
[ترجمه گوگل]آثار باز، یکی از قدیمی ترین آثار آهنگساز برلیوز، 'کینگ لیر'، برلیوز، اغلب اجرا نمی شود

7. So in the overture they put Reuben Reeves on stage doing some of Louis's tunes.
[ترجمه ترگمان]پس در the، آن ها رو بن ریوس را به روی صحنه بردند که برخی از آهنگ های لوی را اجرا می کردند
[ترجمه گوگل]در این زمینه، روبن ریوز روی صحنه انجام می دهد و برخی از آهنگ های لوئیس را اجرا می کند

8. Davis's way with the overture was beautifully supple, his gradual unfolding of the emotions of the work deeply moving.
[ترجمه ترگمان]رفتار دیویس با the به طرز زیبایی انعطاف پذیر بود، و باز شدن تدریجی احساسات این اثر عمیقا در حال حرکت بود
[ترجمه گوگل]راه دیویس با اوج، زیبایی نازک بود، او به تدریج در حال ظهور احساسات کار عمیق در حال حرکت است

9. However, the overture also appears to have been motivated by economic considerations.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این پیش درآمد به نظر می رسد که با توجه به ملاحظات اقتصادی برانگیخته شده است
[ترجمه گوگل]با این حال، به نظر می رسد که این دستاورد نیز به لحاظ اقتصادی موکول شده است

10. The Svoboda overture seemed a minor but palpable discovery.
[ترجمه ترگمان]پیش درآمد یک کشف کوچک ولی ملموس به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]معافیت سوابودا به نظر می رسید کشف جزئی اما قابل لمس است

11. One performer did a silly mime during the overture.
[ترجمه ترگمان]یکی از اجرا کنندگان یک بازی تقلیدی در طول the انجام داد
[ترجمه گوگل]یک خواننده در طول فرمانروایی، یک مامور احمقانه را انجام داد

12. Overture of Spring Festival is a very famous instrumental music.
[ترجمه ترگمان]جشنواره بهار یک موسیقی سازی بسیار معروف است
[ترجمه گوگل]Overture جشنواره بهار یک موسیقی بسیار معروف است

13. That's the overture to Mozart's Don Giovanni.
[ترجمه ترگمان]این مقدمه ای است برای دون جووانی
[ترجمه گوگل]این پیشروی به دون ژیوانی موتزارت است

14. Endorse the overture by director XXX from provincial TB Institute.
[ترجمه ترگمان]endorse درآمد را از سوی کارگردان XXX از موسسه سل provincial آغاز کرد
[ترجمه گوگل]کارگردان XXX از موسسه سلول های TB تأیید کرد

to make overtures for a peace treaty

برای پیمان صلح پیش‌قدم‌شدن


She received overtures from film directors here and abroad.

او از جانب کارگردانان داخلو خارج از کشور پیشنهاداتی دریافت کرد.


پیشنهاد کاربران

آغاز عمل

قطعه موسیقی آغازین ( پیش درامد )

prelude; یک ساخته موسیقایی است، که اغلب کوتاه و عموماً قبل از یک قطعه طولانی دیگر نواخته می شود.

An approach or proposal made to someone with the aim
of opening discussions, negotiations or establishing a relationship.

Introduction

مقدمه بحث

پیش درآمد

overture ( موسیقی )
واژه مصوب: پیش‏نوا
تعریف: قطعه‏ای سازی که به عنوان مقدمه برای اپرا و باله و سایر آثار دراماتیک یا به عنوان یک قطعۀ مستقل اجرا شود


کلمات دیگر: