کلمه جو
صفحه اصلی

goodly


معنی : خوب، زیبا، قشنگ، خوب
معانی دیگر : خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب

انگلیسی به فارسی

قشنگ، زیبا، خوب


خوب، زیبا، قشنگ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: goodlier, goodliest
مشتقات: goodliness (n.)
(1) تعریف: large; substantial; considerable.
مشابه: considerable, substantial

- a goodly number of books
[ترجمه ترگمان] تعداد زیادی کتاب goodly
[ترجمه گوگل] تعداد قابل توجهی از کتاب ها

(2) تعریف: having a good or pleasing appearance.

• large size, substantial amount; pleasant, attractive
a goodly amount or part of something is a fairly large amount or part of it, often more than was expected; a formal word.

مترادف و متضاد

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

زیبا (صفت)
cute, yummy, handsome, beautiful, scrumptious, spiffy, fair, beauteous, elegant, picturesque, goodly, well-favored, well-favoured, bonnie, bonny, chic, stylish, dinky, eyeful, pulchritudinous

قشنگ (صفت)
beautiful, spry, pretty, beauteous, cheesy, goodly, pert, spruce, good-looking, pretty-pretty

خوب (قید)
well, fine, goodly, brawly, nobly

جملات نمونه

1. a goodly sum
مبلغ قابل ملاحظه

2. her goodly appearance
ظاهر گیرای او

3. The audience was of a goodly size.
[ترجمه ترگمان]جمعیت به اندازه کافی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]مخاطبان اندازه ای عالی بودند

4. Laski spent a goodly part of his lecturing life in American universities.
[ترجمه ترگمان]لاسکی آشکارا بخشی از زندگی سخنرانی خود را در دانشگاه های آمریکایی به سر می برد
[ترجمه گوگل]Laski بخش خوبی از زندگی سخنرانی خود را در دانشگاه های آمریکا گذراند

5. £1500 is still a goodly sum.
[ترجمه الیاس] 1500یورو هنوز مبلغ قابل توجهی است
[ترجمه ترگمان]مبلغ ۱۵۰۰ پوند هنوز هم جمع goodly است
[ترجمه گوگل]1500 پوند هنوز هم یک مقدار خوب است

6. Small Dave had spent a goodly amount of time impressing upon him the importance of finding a camel.
[ترجمه ترگمان]دیو کوچک مقدار زیادی زمان را برای پیدا کردن یک شتر به او داده بود
[ترجمه گوگل]کوچک دیو مقدار زیادی وقت صرف کرده است که بر اهمیت یافتن شتر از او تأثیر می گذارد

7. He was going to need a goodly few replacement parts if he ever hoped to restore it.
[ترجمه ترگمان]اگر امیدوار بود که باز هم آن را باز گرداند، به چند قسمت جایگزین دیگر نیاز داشت
[ترجمه گوگل]اگر او تا به حال امیدوار است که آن را بازگرداند، به نیاز به قطعات بسیار خوبی نیاز دارد

8. A goodly portion of that correspondence was with the Home Office's Security and Intelligence Liaison Unit.
[ترجمه ترگمان]بخشی از این مکاتبات با واحد ارتباطات و امنیت اداره داخله همخوانی داشت
[ترجمه گوگل]بخش خوبی از این مکاتبات با واحد ارتباطات امنیتی و اطلاعات دفتر منزل بود

9. A goodly number of people came to the play.
[ترجمه ترگمان]عده زیادی از مردم به نمایش می آمدند
[ترجمه گوگل]شمار زیادی از مردم به این بازی آمدند

10. Seismic shake broke how many children dreams goodly.
[ترجمه ترگمان]لرزش لرزه ای چند کودک را به روی خود می آورد
[ترجمه گوگل]لرزش لرزه ای باعث شکستن تعداد زیادی از بچه ها شد

11. Her goodly light with smiles she dries away.
[ترجمه ترگمان]light را با لبخند خشک می کند و خشک می شود
[ترجمه گوگل]او به خوبی لبخند می زند و لبخند می زند

12. There were goodly trees in the springing sod?
[ترجمه ترگمان]اونجا یه درخت پیدا شده بود که توی دشت springing دیده می شد؟
[ترجمه گوگل]در جاده پرتقال درختان خوب وجود دارد؟

13. Her new firm was a goodly institution . Its windows were of huge plate glass.
[ترجمه ترگمان]شرکت جدیدش یک موسسه قشنگ بود پنجره های آن شیشه بزرگی بود
[ترجمه گوگل]شرکت جدیدش یک موسسه خوب بود پنجره های آن شیشه ای بزرگ بود

14. Holy words & pure & goodly deeds ascend unto the heaven of celestial glory.
[ترجمه ترگمان]کلمات مقدس، کردار نیک pure، تا آسمان اوج شکوه آسمانی بالا می روند
[ترجمه گوگل]کلمات مقدس * خالص * اعمال خوب برمی گردیم تا بهشت ​​شکوه آسمانی

her goodly appearance

ظاهر گیرای او


a goodly sum

مبلغ قابل‌ملاحظه


پیشنهاد کاربران

به طور قابل ملاحظه بزرگ یا زیاد
When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.

کثیر
زیاد


کلمات دیگر: