کلمه جو
صفحه اصلی

permanency


معنی : دوام، ثبات، پایداری، ترتیب همیشگی، قرار دائمی
معانی دیگر : رجوع شود به: permanence

انگلیسی به فارسی

دائمی بودن، دوام، ثبات، پایداری، ترتیب همیشگی، قرار دائمي


(رسمی) استمرار، تداوم، ثبات، دوام، پایداری


چیز دائم، چیز ماندگار، کار دائم، شغل دائمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: permanencies
(1) تعریف: permanence.

(2) تعریف: something permanent.

• continuity, perpetuality; regularity; fixedness, invariability
a permanency is someone or something that is always present or always the same.
permanency also means the same as permanence.

مترادف و متضاد

دوام (اسم)
abidance, persistence, durability, permanence, life, strength, substance, continuity, subsistence, continuance, solidity, persistency, perdurability, perpetuity, permanency

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

پایداری (اسم)
resistance, durability, constancy, stability, stableness, fixity, endurance, permanency

ترتیب همیشگی (اسم)
permanency

قرار دائمی (اسم)
permanency

جملات نمونه

1. Is the new post a permanency?
[ترجمه ترگمان]این پست همیشگی است؟
[ترجمه گوگل]آیا پست جدید دائمی است؟

2. There's no permanency about those little distinctions.
[ترجمه ترگمان]هیچ معلوم نیست که این اختلاف سنی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]در مورد تمایز کمی وجود ندارد

3. Permanency is a mere idea, born of the action of time. Time again depends of memory.
[ترجمه ترگمان]permanency یک ایده محض است، که از عمل زمان زاده می شود زمان دوباره به حافظه بستگی دارد
[ترجمه گوگل]دائما یک ایده ساده است، که از زمان عمل متولد شده است بار دیگر به حافظه بستگی دارد

4. It was a cancer for permanency and pain.
[ترجمه ترگمان]این سرطان برای همیشه و درد بود
[ترجمه گوگل]این یک سرطان برای دائمی و درد بود

5. 'Oh! Being only a permanency I couldn't be expected to show it like a temporary, ' said Susan Nipper.
[ترجمه ترگمان]اوه! سوزان nipper گفت: فقط یک قرار دائمی وجود دارد که انتظارش را نداشتم
[ترجمه گوگل]'آه! انتظار میرود که تنها یک دائمی باشد که به طور موقت آن را نشان دهد �سوزان نیپر

6. Objective To enhance therapeutic efficiency of the implanted permanency cardiac pacemaker.
[ترجمه ترگمان]هدف افزایش کارایی درمانی of قلبی (permanency)
[ترجمه گوگل]هدف: به منظور افزایش کارآیی درمانی پیمانکار قلب ضرورت پیموده شده

7. Q: Yet, the problem of permanency, of continuity of being, is not solved.
[ترجمه ترگمان]سوال: با این حال، مساله of، تداوم بودن، حل نمی شود
[ترجمه گوگل]Q با این حال، مشکل دائمی بودن، تداوم بودن بودن، حل نمی شود

8. To the efficacy and permanency of your union, a Government for the whole is indispensable.
[ترجمه ترگمان]برای کارآمدی و کارآیی اتحادیه شما، یک دولت برای کل لازم است
[ترجمه گوگل]برای کارآیی و پایداری اتحادیه شما، دولت برای کل ضروری است

9. Q: I long for permanency, but I find it nowhere.
[ترجمه ترگمان]سوال: من مدت مدیدی است که این کار را انجام می دهم، اما در هیچ کجا این کار را نمی کنم
[ترجمه گوگل]Q من برای مدت طولانی طول می کشد، اما من آن را جایی ندیده ام

10. I should not like it for a permanency.
[ترجمه ترگمان]من برای ترتیب همیشگی آن را دوست ندارم
[ترجمه گوگل]من نباید آن را برای یک دائمی دوست دارم

11. Third is the very real concern of permanency.
[ترجمه ترگمان]سوم، نگرانی واقعی of است
[ترجمه گوگل]سوم، نگرانی بسیار واقعی دائمی است

12. By permanency you mean unfailing memory through endless time. You want to eternalise the mind, which is not possible.
[ترجمه ترگمان]با این ترتیب، خاطرات دائمی در زمان بی پایان, تو می خوای ذهنت رو عوض کنی که امکان نداره
[ترجمه گوگل]به طور دائم به معنای بی نهایت حافظه از طریق زمان بی پایان است شما می خواهید ذهنتان را ببخشید، که ممکن نیست

13. Ring of Permanency - lifted from Minor to Major.
[ترجمه ترگمان]حلقه of از Minor به سرگرد سرگرد بلند شد
[ترجمه گوگل]حلقه دائمی - از کمردرد به ماموریت برداشته شده است

14. They gradually realized the permanency of their condition.
[ترجمه ترگمان]آن ها بتدریج درک شرایط خود را درک کردند
[ترجمه گوگل]آنها به تدریج پیوسته شرایط خود را متوجه شدند


کلمات دیگر: