کلمه جو
صفحه اصلی

perorate


معنی : نطق کردن، سخن بدرازا کشاندن
معانی دیگر : نطق (طولانی) کردن، سخن به درازا کشاندن، (نطق را) به مرحله نهایی رساندن، (سخنرانی را) به پایان رساندن، نتیجه گیری کردن

انگلیسی به فارسی

سخن بدرازا کشاندن، نطق کردن


سوراخ کردن، سخن بدرازا کشاندن، نطق کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: perorates, perorating, perorated
مشتقات: perorator (n.)
(1) تعریف: to make a long speech or speak bombastically.

(2) تعریف: to end a speech with a formal recapitulation of the arguments.

مترادف و متضاد

نطق کردن (فعل)
lecture, orate, perorate

سخن به درازا کشاندن (فعل)
perorate

جملات نمونه

He perorated for two long hours.

دو ساعت متوالی سخنرانی کرد.



کلمات دیگر: