کلمه جو
صفحه اصلی

flown


معنی : پر، لبریز، لبالب
معانی دیگر : اسم مفعول فعل: fly، (در ترکیب های هایفن دار) - پرواز، (بیش از ظرفیت) پر

انگلیسی به فارسی

لبریز، لبالب، پر


قسمت سوم فعل Fly


پرواز کرده، پر، لبریز، لبالب


انگلیسی به انگلیسی

Infinitive: fly, Simple Past: flew


( verb )
• : تعریف: a past participle of fly

• flown is the past participle of fly.

مترادف و متضاد

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

لبریز (صفت)
replete, large, full, awash, brimful, overfilled, flown, profuse, top-full

لبالب (صفت)
flown, chock-full

جملات نمونه

have you ever flown in an airplane?

هرگز با هواپیما پرواز کرده‌اید؟


high-flown

بلندپرواز(انه)


1. have you ever flown in an airplane?
هرگز با هواپیما پرواز کرده اید؟

2. the bird has flown
تیر از کمان رها شده است،فرار کرد و رفت،دیگر دیر شده

3. when he died flags were flown half-mast
وقتی او مرد پرچم ها را نیمه افراشته کردند.

4. alas for the precious life that has flown by . . .
افسوس بر آن عمر گرانمایه که بگذشت . . .

5. Someone has flown off with my book.
[ترجمه ترگمان] یه نفر با کتابم پرواز کرده
[ترجمه گوگل]کسی با کتاب من پرواز کرده است

6. A rare bird has just flown by.
[ترجمه ترگمان] یه پرنده نادر با هواپیما پرواز کرده
[ترجمه گوگل]یک پرنده نادر فقط توسط

7. I've never flown in an aeroplane.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت با هواپیما پرواز نکرده ام
[ترجمه گوگل]من هرگز در هواپیما پرواز نکرده ام

8. A bird has just flown by.
[ترجمه ترگمان]پرنده ای تازه پرواز کرده
[ترجمه گوگل]یک پرنده فقط با آن پرواز کرده است

9. Since then, Captain Fawcett has flown passengers to many unusual places.
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد، کاپیتان فاوکت، مسافران را به بسیاری از مکان های غیر معمول پرواز داده است
[ترجمه گوگل]از آن زمان، کاپیتان فاوست مسافران را به بسیاری از مکان های غیر معمول سفر کرده است

10. Five thousand people were flown to Paris during the Easter weekend.
[ترجمه ترگمان]در تعطیلات آخر هفته عید پاک پنج هزار نفر به پاریس پرواز کردند
[ترجمه گوگل]پنج هزار نفر در طول آخر هفته عید پاک به پاریس سفر کردند

11. The relief supplies are being flown from a warehouse in Pisa.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات امدادی از یک انبار در پیزا منتقل شده اند
[ترجمه گوگل]تجهیزات امدادی از یک انبار در پیزا حمل می شود

12. The young ones have flown the nest.
[ترجمه ترگمان]جوان ها به داخل لانه پرواز کرده اند
[ترجمه گوگل]جوانان لانه را به پرواز درآورده اند

13. Food supplies are being flown out immediately.
[ترجمه ترگمان]منابع غذایی بلافاصله با هواپیما خارج می شوند
[ترجمه گوگل]تامین مواد غذایی بلافاصله به سر می برد

14. The bird has flown away.
[ترجمه ترگمان]پرنده پرواز کرده است
[ترجمه گوگل]پرنده به دور پرواز کرده است

پیشنهاد کاربران

پرواز

به احتزاز درآمد ( THE FIRST CONFEDERATE FLAG WAS FLOWN )

به اهتزاز در امدن برای مثال به اهتزاز در امدن پرچم یک کشور



کلمات دیگر: