کلمه جو
صفحه اصلی

livery


معنی : جیره، جامه، تسلیم، تحویل، رد و بدل، علیق اسب، لباس مستخدم
معانی دیگر : جامه یا ظاهر معمولی شخص، لباس هرروزی، (به ویژه در مورد مستخدم و راننده ولی نه سرباز و افسر) اونیفورم، لباس خاص، جورجامه، جامه ی یکجور، مستخدم اونیفورم پوشیده، نگاهداری و خوراک دهی اسب دیگران در مقابل پول، نگاهداری اسب و گاری و درشکه برای کرایه، رجوع شود به: stables livery، محل کرایه کردن قایق، رد وبدل مثل ضربات متبادله، رهایی، نجات، لباس و خوراکی که به نوکرداده میشود

انگلیسی به فارسی

(حقوق) تحویل، تسلیم، رد وبدل (مثل ضربات متبادله)،رهایی، نجات، لباس و خوراکی که به نوکرداده می‌شود، لباس مستخدم، جیره، علیق اسب، جامه، مستخدم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: liveries
(1) تعریف: a uniform worn by a male servant such as a footman or chauffeur.

(2) تعریف: distinctive clothing worn by members of a particular group or association.
مشابه: uniform

(3) تعریف: the feeding, stabling, and care of horses for a fee.

(4) تعریف: a stable where horses and horse-drawn vehicles for hire are kept; livery stable.

• uniform of a footman or other male servant; unique and distinctive clothing worn by a member of a group or guild; boarding and care of horses for pay, livery stable
suffering from a liver disorder; resembling liver; liver colored; depressed, irritable
a servant's livery is the special uniform that he or she wears, especially a uniform that is worn only by the servants of a particular person.
the livery of a particular company is the special design or set of colours that are associated with it and are put on its products and possessions.

مترادف و متضاد

جیره (اسم)
allotment, ration, livery

جامه (اسم)
gear, thing, suit, habit, apparel, livery, rig, garment, vesture, raiment, tog, toggery, costume, clobber, togs, habiliment

تسلیم (اسم)
surrender, submission, resignation, livery, deference, prehension, quietism, capitulation, delivery, rendition, passover, rendering

تحویل (اسم)
transfer, livery, transference, prehension, delivery, rendition, solstice

رد و بدل (اسم)
livery

علیق اسب (اسم)
livery

لباس مستخدم (اسم)
livery

جملات نمونه

1. he tried to dress his actions in the livery of patriotism
او سعی کرد به اعمال خود جامه ی میهن دوستی بپوشاند.

2. The first unit in the Malpensa Express red livery was unveiled on March
[ترجمه ترگمان]اولین واحد در لباس رسمی Malpensa اکسپرس در ماه مارس رونمایی شد
[ترجمه گوگل]اولین واحد در قرعه کشی قرمز Malpensa Express در ماه مارس منتشر شد

3. All the cars adopted this livery, and early in 1976 car 5 was fitted with a pantograph.
[ترجمه ترگمان]همه اتومبیل ها این لباس رسمی را به تصویب رساندند و در اوایل سال ۱۹۷۶ خودرو ۵ با یک pantograph نصب شد
[ترجمه گوگل]تمام اتومبیل ها این لاین ها را به تصویب رساندند و در اوایل سال 1976 ماشین 5 با یک پانتوگراف نصب شد

4. The mainly green livery was adopted during the War, but lasted until 1959 on some cars.
[ترجمه ترگمان]لباس سبز عمدتا سبز در طول جنگ اتخاذ شد اما تا سال ۱۹۵۹ بر روی بعضی از اتومبیل ها به طول انجامید
[ترجمه گوگل]غار سبز عمدتا سبز در طول جنگ به تصویب رسید، اما تا سال 1959 در بعضی از خودروها ادامه یافت

5. During the War, a predominantly green livery was carried, seen here in this 1950 line-up at Fleetwood Ferry.
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ، یک لباس سبز که عمدتا سبز بود، در این عکس در دهه ۱۹۵۰ میلادی در Fleetwood Ferry دیده شد
[ترجمه گوگل]در طول جنگ، غار سبز به طور عمده سبز حمل شد، در اینجا در این گروه 1950 در Fleetwood فری دیده می شود

6. But I went to the livery stable and asked Mr Emmett if I could hire a horse for four or five hours.
[ترجمه ترگمان]اما من به طرف اصطبل رفتم و از آقای امت پرسیدم که آیا می توانم برای چهار یا پنج ساعت یک اسب کرایه کنم
[ترجمه گوگل]اما من به پایه لوییس رفتم و از آقای امت پرسیدم اگر بتوانم چهار یا پنج ساعت اسب را استخدام کنم

7. He was in livery, and told me he was rushed off his feet.
[ترجمه ترگمان]او ملبس به لباس رسمی بود و به من گفت که از پای او فرار کرده است
[ترجمه گوگل]او در لیوره بود و به من گفت او از پاهایش سرازیر شد

8. The D. M. U. appeared in grey and yellow livery for the only time prior to a full repaint during the winter.
[ترجمه ترگمان]د م یو برای اولین بار در طول زمستان با لباس زرد و زرد رنگی ظاهر شد
[ترجمه گوگل]D M U در لیره خاکستری و زرد ظاهر شد برای تنها زمان قبل از یک repaint کامل در طول زمستان

9. We went next door to the livery stable and woke up the owner, who was sleeping on the porch.
[ترجمه ترگمان]در اتاق مجاور با لباس رسمی به راه افتادیم و صاحب مهمانخانه که در ایوان خفته بود بیدار شدیم
[ترجمه گوگل]ما در کنار دروازه ایستاده بودیم و مالک را بیدار کردیم، که در حیاط خواب بود

10. Spacers in livery jostled with porters, human and drone.
[ترجمه ترگمان]Spacers در لباس رسمی با باربران، انسانی و هواپیماهای بدون سرنشین، به یکدیگر تنه می زدند
[ترجمه گوگل]فضانوردان در لندن با حمل و نقل، انسان و هواپیماهای بدون سرنشین برخورد می کنند

11. Farrar was short with livery lips and thick black eyebrows, and Something was prematurely bald and thought he was really cool.
[ترجمه ترگمان]Farrar با لبه ای کلفت و ابروهای پرپشت مشکی کوتاه بود، و چیزی زودرس داشت و فکر می کرد که او واقعا آدم باحالیه
[ترجمه گوگل]Farrar کوتاه بود با لب های لیبره و ابروهای ضخیم سیاه و سفید، و چیزی پوشیده شد زودرس و فکر کردم او واقعا سرد بود

12. I heard the men shouting in the livery stable.
[ترجمه ترگمان]صدای فریاد مردها را شنیدم که در اصطبل او فریاد می زدند
[ترجمه گوگل]من مردانی را می شنیدم که در لوییس پایدار هستند

13. It still wore its fire-engine red livery.
[ترجمه ترگمان]هنوز آن لباس سرخ آتشین خود را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]هنوز لودر قرمز آن را آتش زد

14. It carries a plain unlined grey livery because it is a goods vehicle.
[ترجمه ترگمان]یک لباس رسمی سفید بدون چروک بر تن دارد، چون ماشین کالاها است
[ترجمه گوگل]این یک لیوان خاکستری بدون خطی را حمل می کند، زیرا این یک وسیله نقلیه محسوب می شود

15. Two former dray tractors with the appropriate black and gold livery will move the roadshow around the country.
[ترجمه ترگمان]دو تراکتور معمولی سابق با لباس سیاه و طلایی مناسب به دور کشور حرکت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]دو تراکتور سابق دزدان دریایی با جادوی سیاه و طلای مناسب نمایش جاده را در سراسر کشور حرکت می دهند

He tried to dress his actions in the livery of patriotism.

او سعی کرد به اعمال خود جامه‌ی میهن‌دوستی بپوشاند.


پیشنهاد کاربران

لباس فرم


کلمات دیگر: