کلمه جو
صفحه اصلی

hooked


معنی : قلاب شده
معانی دیگر : قوس دار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند، قلابدوزی شده، (خودمانی - معمولا با : on) معتاد، خوگرفته، دیوانه ی چیزی (یا کسی)، کجه مانند hooked nose دماغ سرکج، شوهردار

انگلیسی به فارسی

قوسدار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند


قلابدوزی شده


(عامیانه - به‌طور معمول با : on) معتاد، خوگرفته


دیوانهی چیزی (یا کسی)


(عامیانه) زندار، شوهردار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: hookedness (n.)
(1) تعریف: curved or shaped like a hook.

- a bird with a hooked beak
[ترجمه ترگمان] پرنده ای با منقار عقابی
[ترجمه گوگل] یک پرنده با یک کلاه قلاب دار

(2) تعریف: having a hook or hooks.

(3) تعریف: made with a hook or by the process of hooking.

- a hooked quilt
[ترجمه ترگمان] یک پتوی قلاب شده،
[ترجمه گوگل] یک قلاب قلاب

(4) تعریف: (informal) strongly compelled to continue the use or enjoyment of something; addicted.

- I was hooked on cigarettes after smoking for a week.
[ترجمه ترگمان] یه هفته بعد از سیگار کشیدن سیگار می کشیدم
[ترجمه گوگل] من بعد از سیگار کشیدن برای یک هفته به سیگار افتادم
- I read the first chapter of the book and I was hooked.
[ترجمه ترگمان] من فصل اول کتاب رو خوندم و گیر افتادم
[ترجمه گوگل] من فصل اول کتاب را خواندم و به قلم افتادم

• curved, bent, shaped like a hook; addicted, obsessed
something that is hooked is shaped like a hook.
if you are hooked on something, you enjoy it so much that it takes up a lot of your interest and attention; an informal use.
if you are hooked on a drug, you are addicted to it.
see also hook.

مترادف و متضاد

قلاب شده (صفت)
hooked

addicted


Synonyms: absorbed, captivated, dependent, devoted, enamored, obsessed, prone, strung out, under the influence


جملات نمونه

1. hooked nose
دماغ سرکج،دماغ عقابی

2. hooked on cigarettes
معتاد به سیگار

3. hooked on opium
معتاد به تریاک

4. a hooked rug
کف پوش قلابدوزی شده

5. he hooked three fish
او با قلاب سه ماهی گرفت.

6. they hooked customers with lighting and flags
با چراغانی و پرچم مشتری جلب می کنند.

7. she is hooked on classical music
او شیفته ی موسیقی کلاسیک است.

8. the bull hooked him
گاو نر به او شاخ زد.

9. we unpacked the telephone and hooked it up
تلفن را از جعبه درآوردیم و به برق وصل کردیم.

10. I know, but I'm hooked on nicotine.
[ترجمه ترگمان]می دونم، اما به نیکوتین اعتیاد دارم
[ترجمه گوگل]من می دانم، اما من روی نیکوتین قلاب می کنم

11. I was hooked after two episodes.
[ترجمه ترگمان]بعد از ۲ اپیزود گیر کردم
[ترجمه گوگل]من بعد از دو قسمت درگیر شدم

12. People who are truly hooked will go to any lengths to satisfy their craving for the drug.
[ترجمه ترگمان]افرادی که حقیقتا به دام می افتند برای ارضای هوس خود به دارو دست به هر کاری می زنند
[ترجمه گوگل]افرادی که واقعا قلاب می گیرند، به هر طریقی برای تسریع اشتیاقشان به دارو می روند

13. I have been hooked in for a film, which I have seen for several times.
[ترجمه ترگمان]من به خاطر فیلمی که چندین بار دیده بودم به دام افتادم
[ترجمه گوگل]من برای یک فیلم که چندین بار آن را دیده ام، درگیر شده ام

14. He spent a number of years hooked on cocaine, heroin and alcohol.
[ترجمه ترگمان]او چندین سال را با مصرف کوکائین، هروئین و الکل سپری کرد
[ترجمه گوگل]او چندین سال در کوکائین، هروئین و الکل گذراند

15. He hooked his arm round her neck and pulled her head down.
[ترجمه ترگمان]دستش را دور گردن او حلقه کرد و سرش را پایین آورد
[ترجمه گوگل]او بازوی خود را دور گردنش گذاشت و سرش را پایین کشید

16. I'm guessing again now because I'm not hooked into the political circles.
[ترجمه ترگمان]حالا دوباره حدس می زنم، چون به دایره های سیاسی وصل نیستم
[ترجمه گوگل]من دوباره حدس زدم چون من به محافل سیاسی متصل نیستم

hooked nose

دماغ سرکج، دماغ عقابی


a hooked rug

کف‌پوش قلاب‌دوزی‌شده


hooked on cigarettes

معتاد به سیگار


She is hooked on classical music.

او شیفته‌ی موسیقی کلاسیک است.


پیشنهاد کاربران

قلاب
قلاب دار
قلاب شده

میخ کوب

گرفتار شده
دربند شده
اسیر شده
به دردسر افتاده
بسیار علاقه مند شده به کسی یا چیزی یا انجام کاری
بسیار مشتاق شده به کسی یا چیزی یا انجام کاری

معتاد
I know a girl who got hooked on cocaine
دختری را می شناسم که معتاد کوکائین شد.

Hooked
در مورد بینی یعنی بینی قوز دار و دارای انحنا -

شیفته ، علاقمند


کلمات دیگر: