کلمه جو
صفحه اصلی

middle school


معنی : دبیرستان
معانی دیگر : (آموزش) دوره ی راهنمایی، مدرسه ی راهنمایی (معمولا از کلاس پنجم تا هشتم)

انگلیسی به فارسی

مدرسه متوسطه، دبیرستان


انگلیسی به انگلیسی

• school which includes grades five through eight; grades five through eight
a middle school is a school that children go to between the ages of 8 or 9 and 12 or 13.

مترادف و متضاد

دبیرستان (اسم)
school, gym, gymnasium, high school, middle school

junior high school


Synonyms: intermediate school, junior high, secondary school


جملات نمونه

1. He is my classmate of junior middle school.
[ترجمه Nima] او همکلاسی من در مدرسه راهنماییjunior است
[ترجمه ترگمان]او همکلاسی من در دبیرستان junior است
[ترجمه گوگل]او همکلاسی من در مدرسه راهنمایی است

2. She instructs music once a week at a middle school.
[ترجمه ترگمان]او هفته ای یک بار در مدرسه راهنمایی موسیقی یاد می گیرد
[ترجمه گوگل]او در یک مدرسه راهنمایی یک بار در هفته آموزش می دهد

3. He lectures on Chinese history in a middle school.
[ترجمه ترگمان]او در یک مدرسه راهنمایی درباره تاریخ چین سخنرانی می کند
[ترجمه گوگل]او در تاریخ چین در مدرسه راهنمایی سخنرانی می کند

4. Middle school enrolments will peak this year.
[ترجمه ترگمان]مدرسه راهنمایی در سال جاری به اوج خود خواهد رسید
[ترجمه گوگل]ثبت نام متوسطه در سال جاری به اوج خود می رسد

5. Middle school enrollments will peak this year.
[ترجمه ترگمان]مدرسه راهنمایی در سال جاری به اوج خود خواهد رسید
[ترجمه گوگل]ثبت نام متوسطه در سال جاری به اوج خود می رسد

6. He was not good at algebra in middle school.
[ترجمه ترگمان]در کلاس ادبیات در کلاس جبر کارش خوب نبود
[ترجمه گوگل]او در جبر در مدرسه راهنمایی خوبی نبود

7. The textbooks for middle school students have been reset.
[ترجمه ترگمان]کتاب های درسی برای دانشجویان مقطع متوسطه مجددا راه اندازی شده اند
[ترجمه گوگل]کتاب های درسی برای دانش آموزان متوسطه تنظیم مجدد شده اند

8. He was a middle school student at the age of
[ترجمه ترگمان]او یک دانش آموز متوسطه در سن ۱۸ سالگی بود
[ترجمه گوگل]او سالی یک دانش آموز متوسطه بود

9. The officer quartered his troops in a middle school.
[ترجمه ترگمان]افسر قشون خود را در یک مدرسه راهنمایی کرده بود
[ترجمه گوگل]افسر نیروهای خود را در یک مدرسه راهنمایی به سر می برد

10. Some middle school students are window-shopping outside the department store.
[ترجمه ترگمان]برخی از دانش آموزان راهنمایی در خارج از فروشگاه از پنجره خرید می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از دانشآموزان متوسطه، خرید خارج از فروشگاه را خریداری می کنند

11. Such exposure should begin in middle school and increase in intensity and focus in high school.
[ترجمه ترگمان]چنین exposure باید در دبیرستان شروع شود و در شدت افزایش یابد و در دبیرستان متمرکز شود
[ترجمه گوگل]چنین قرار گرفتن در معرض باید در دبیرستان شروع شود و شدت و تمرکز در دبیرستان افزایش یابد

12. The participation of primary and middle school teachers forms a major part of the methodology.
[ترجمه ترگمان]مشارکت معلمان مدارس ابتدایی و میانی بخش عمده ای از روش را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]مشارکت معلمان ابتدایی و متوسطه جزء اصلی روش شناسی است

13. My own work on middle school teachers provides some support for this view.
[ترجمه ترگمان]کار من بر روی معلمان مدارس راهنمایی، از این دیدگاه حمایت می کند
[ترجمه گوگل]کار خودم در مدرسان مدرسه راهنمایی برخی از این دیدگاه را پشتیبانی می کند

14. Prestel is located in the Middle School library at present and is used primarily for retrieval and research work.
[ترجمه ترگمان]Prestel در حال حاضر در کتابخانه مدرسه راهنمایی واقع شده است و اصولا برای بازیابی و کار تحقیقاتی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]Prestel در حال حاضر در کتابخانه میانه قرار دارد و در درجه اول برای بازیابی و تحقیق استفاده می شود

پیشنهاد کاربران

مدرسه راهنمایی

مدرسه راهنمایی
دبیرستان

دبیرستان

دانش آموز رهنمای


کلمات دیگر: