کلمه جو
صفحه اصلی

flog


معنی : تنبیه کردن، شلاق زدن، تازیانه زدن، انتقاد سخت کردن
معانی دیگر : (با تازیانه یا چوب یا تسمه) زدن (برای تنبیه)، فلک کردن

انگلیسی به فارسی

شلاق زدن، تازیانه زدن، تنبیه کردن، انتقاد سخت کردن


افتادن، تنبیه کردن، شلاق زدن، تازیانه زدن، انتقاد سخت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flogs, flogging, flogged
مشتقات: flogger (n.)
• : تعریف: to beat harshly with a whip or rod.
مترادف: flagellate, lash, scourge, whip
مشابه: flail, hide, horsewhip, lather, quirt, strap, switch, thrash, whale

- The captain had the sailor flogged for pilfering food.
[ترجمه ترگمان] ناخدا آن ملاحی را داشت که به خاطر دستبرد زدن به غذا تنبیه شده بود
[ترجمه گوگل] کاپیتان ملوان را برای خرابکاری غذا شلاق زده بود

• whip; beat, thrash; sell (slang)
to flog someone means to hit them hard with a whip or stick as a punishment.
if you flog something, you sell it; an informal use.

مترادف و متضاد

تنبیه کردن (فعل)
amerce, punish, flog, castigate, penalize, chastise, scourge, horsewhip, reprimand

شلاق زدن (فعل)
flog, beat, belt, thong, baste, whip, thrash, whiplash, wallop, flail, belabor, belabour, leather, horse, cat, flagellate, horsewhip, scutch, welt

تازیانه زدن (فعل)
flog, whip, lambast, lambaste, stripe, lick, flagellate, scourge, knout, rawhide

انتقاد سخت کردن (فعل)
flog

whip, lash


Synonyms: beat, belt, cane, castigate, chastise, ferule, flagellate, flax, flay, give the cat o’nine tails, hide, hit, larrup, lather, leather, paddle, scourge, spank, strike, stripe, tan one’s hide, thrash, trounce, wax, whack, whale, whomp, whop


جملات نمونه

1. in the past they used to flog students
در گذشته شاگردان را چوب می زدند.

2. They are trying to flog their house.
[ترجمه ترگمان]می خواهند خانه خود را شلاق بزنند
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند خانه خود را ببندند

3. He tried to flog his old car, but no one would buy it.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد تا ماشین قدیمی خود را شلاق بزند، اما کسی آن را نخریده است
[ترجمه گوگل]او سعی کرد اتومبیل قدیم خود را بپوشد، اما هیچ کس آن را خریداری نمی کرد

4. I'm going to flog all my old video tapes.
[ترجمه ترگمان]می خواهم تمام فیلم های قدیمی و قدیمی خودم را تنبیه کنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم تمام نوارهای ویدئوی قدیمیم را از بین ببرم

5. We buy them cheaply and then flog them off at a profit.
[ترجمه ترگمان]آن ها را ارزان می خریم و بعد آن ها را با یک سود تنبیه می کنیم
[ترجمه گوگل]ما آنها را ارزان خریدیم و سپس آنها را با سود خرد کنیم

6. He tried to flog me a broken TV set.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد که یه تلویزیون شکسته رو برای من درست کنه
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تلویزیون را از هم جدا کند

7. They take a good idea and flog it to death.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک ایده خوب به دست می آورند و آن را به ضرب گلوله تنبیه می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک ایده خوب را می گیرند و آن را به مرگ می اندازند

8. It was a pleasure to flog her, to defend her, to scrutinize, criticize and idolize her.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه از او دفاع کند لذت می برد تا از او دفاع کند، انتقاد کند، انتقاد کند و ستایشش کند
[ترجمه گوگل]لذت بردن از او، دفاع از او، مراقبت از او، انتقاد کردن و خداحافظی او بود

9. He began to flog Luke unmercifully, bringing the lash down across back, buttocks and legs again and again.
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به لگد زدن به لوک و شلاق زدن به پشت و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره
[ترجمه گوگل]او شروع به لکه ننگ زدن کرد، بارها و بارها به رختخواب کشیدن پشت، پشت و پاها

10. He is always complaining about having to flog electric storage heaters anyway.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از مجبور کردن به تنبیه بخاری های برقی به هر حال شکایت می کند
[ترجمه گوگل]او همیشه شکایت دارد که باید وسایل گرمایش الکتریسیته بخورند

11. Don't let him flog you his car -- he's had endless trouble with it.
[ترجمه ترگمان]نذار تو ماشینش تو رو تنبیه کنه
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید او ماشین خود را تکان دهد - او با آن مشکل بی پایان داشته است

12. A rather unpleasant and damp flog came in its place.
[ترجمه ترگمان]شلاق نسبتا ناخوشایندی در جای خود بود
[ترجمه گوگل]در عوض جای آن ناخوشایند و مرطوب بود

13. How cruel was the man to flog his own son to death!
[ترجمه ترگمان]چه قدر بی رحم بود که پسر خود را تا حد مرگ شلاق می زد!
[ترجمه گوگل]چقدر بی رحمانه مردی که پسر خود را به مرگ می کشاند!

14. Compare sell, vend, peddle, push and flog.
[ترجمه ترگمان]فروش را مقایسه کنید، می فروشد، می فروشند، push را می فروشد و تنبیه می کند
[ترجمه گوگل]مقایسه فروش، فروشنده، فروش، فشار و تلنگر

In the past they used to flog students.

در گذشته شاگردان را چوب می‌زدند.


پیشنهاد کاربران

تحمیل کردن

رسمی: شلاق زدن
غیر رسمی: فروختن


کلمات دیگر: