کلمه جو
صفحه اصلی

grandparent


معنی : جد یا جده
معانی دیگر : پدر بزرگ یا مادر بزرگ، قانون ـ فقه : جد و جده

انگلیسی به فارسی

پدر بزرگ یا مادر بزرگ، جد یا جده


پدربزرگ و مادربزرگ، جد یا جده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the father or mother of one's parent.

• parent of one's father or mother
your grandparents are the parents of your father or mother.

مترادف و متضاد

جد یا جده (اسم)
grandparent

جملات نمونه

1. This can be an aunt or grandparent or some other family member.
[ترجمه ترگمان]این می تواند یک خاله یا مادربزرگ و یا یکی دیگر از اعضای خانواده باشد
[ترجمه گوگل]این می تواند یک عمه یا پدربزرگ یا دیگر اعضای خانواده باشد

2. To become a grandparent is to enjoy one of the few pleasures in life for which the consequences have already been paid. Robert Brault
[ترجمه ترگمان]برای مادر بزرگ شدن، لذت بردن از یکی از معدود تفریحات در زندگی است که عواقب آن قبلا پرداخته شده است رابرت Brault
[ترجمه گوگل]برای تبدیل شدن به یک پدربزرگ و مادربزرگ، لذت بردن از یکی از معدود لذت های زندگی است که پیامدهای آن قبلا پرداخت شده است رابرت براول

3. A grandparent who tries to counteract parents' own methods by being over-indulgent or strict will only create further problems.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر بزرگ که تلاش می کند روش های خود را با روش های خود خنثی کند، با گذشت بیش از حد و یا سخت گیری تنها مشکلات بیشتری ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پدربزرگ و مادربزرگ که سعی می کنند روش های والدین خود را با تساهل و یا سختگیرانه با دیگران مقابله کنند تنها مشکلات بیشتری را ایجاد خواهند کرد

4. Some fudge the issue by saying that the grandparent has gone away for a little while.
[ترجمه ترگمان]برخی از fudge این موضوع را با گفتن این که پدربزرگ و مادر بزرگ به مدت کمی از بین رفته است این موضوع را مطرح کردند
[ترجمه گوگل]برخی از این مسئله را با تردید می گویند که پدربزرگ و مادربزرگ برای مدت کوتاهی رفته اند

5. Meanwhile, another person, a grandparent or godparent perhaps, will get invaluable alone time with the baby.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، یک فرد دیگر به نام پدربزرگ و مادر بزرگ شاید با کودک تنها باشد
[ترجمه گوگل]در ضمن، فرد دیگری، پدربزرگ و مادربزرگ یا شاید پدربزرگ و مادربزرگ، تنها زمانی با کودک به ارزشی خواهند پرداخت

6. She was my last living grandparent and I was her only grandchild.
[ترجمه ترگمان]او آخرین پدربزرگ من بود و من تنها نوه او بودم
[ترجمه گوگل]او آخرین پدربزرگ زندگی من بود و من تنها نوه او بودم

7. Just 8 % of grandparents who help with child care receive any pay, the 500 - grandparent survey shows.
[ترجمه ترگمان]تنها ۸ درصد از پدران و مادربزرگ ها که به مراقبت از کودکان کمک می کنند، هر گونه پرداختی را دریافت می کنند، و این نظرسنجی ۵۰۰ - پدربزرگ را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]فقط 8٪ از پدربزرگ و مادربزرگانی که برای مراقبت از کودک کمک می کنند، هر گونه پرداخت می کنند، نظرسنجی 500 پدربزرگ و مادربزرگ نشان می دهد

8. They are often a grandparent or an aunt or uncle.
[ترجمه ترگمان]آن ها غالبا یک پدربزرگ یا عمه یا عمو هستند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب پدربزرگ و مادربزرگ یا عمه یا عمو هستند

9. The grandparent of this word is the Latin statutes which simply means something'set up.
[ترجمه ترگمان]شاخه اصلی این کلمه، اساسنامه لاتین است که به سادگی به معنی چیزی است که تنظیم شده است
[ترجمه گوگل]پدربزرگ این کلمه است که اساسنامه لاتین است که به سادگی به معنای چیزی است

10. The central Iowa complex also maintains grandparent stock farms and a new, modern great grandparent facility.
[ترجمه ترگمان]مجتمع مرکزی آیووا همچنین مراکز بزرگ سهام و یک ساختمان جدید بزرگ و بزرگ را نگهداری می کند
[ترجمه گوگل]مجتمع مرکزی آیووا، مزارع انبوه پدربزرگ و یک تأسیسات جدید و قدیمی پدر و مادر بزرگ را حفظ می کند

11. The members of an extended family are related by blood (grandparent, parents, children, brothers, sisters, etc. ) or by marriage (husbands, wives, mothers-in-law, etc).
[ترجمه ترگمان]اعضای یک خانواده توسعه یافته با خون ارتباط دارند (مادر بزرگ، والدین، کودکان، برادران، خواهران و غیره)یا با ازدواج (شوهران، همسران، مادران و غیره)
[ترجمه گوگل]اعضای یک خانواده گسترده با خون (پدربزرگ و مادربزرگ، والدین، فرزندان، برادران، خواهران و غیره) و یا ازدواج (شوهر، زن، مادر، و غیره) مرتبط هستند

12. Let's Talk About Living With a Grandparent.
[ترجمه ترگمان]بیا راجع به زندگی با یه grandparent زندگی کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید درباره زندگی با پدربزرگ و مادربزرگ بحث کنیم

13. The 2 nd order: Brotherly sister, grandparent, grandfather mother.
[ترجمه ترگمان]بیست و دومین ترتیب: خواهر Brotherly، مادر بزرگ و مادر بزرگ
[ترجمه گوگل]دومین مرتبه: خواهر برادر، پدربزرگ و مادربزرگ مادر

14. Importation of contaminated great grandparent (GGP) and grandparent (GP) meat breeder lines has however enabled ALV-J to enter many countries.
[ترجمه ترگمان]وارد کردن کشتی های بزرگ با پدر و مادر بزرگ (GGP)و پدربزرگ و مادر بزرگ (GP)با این حال ALV - J را قادر به ورود به بسیاری از کشورها ساخته است
[ترجمه گوگل]با این حال، واردات خطوط تولید گوشت گاو بزرگ پدربزرگ بزرگ (GGP) و پدربزرگ و مادربزرگ (GP)، ALV-J را قادر به ورود به بسیاری از کشورها کرده است

He has four grandparents.

او چهار پدر بزرگ و مادر بزرگ دارد.


پیشنهاد کاربران

اجداد - نسل های قبلی والدین


پدر بزرگ و مادربزرگ

والد بزرگ

پدر بزرگ یا مادربزرگ


کلمات دیگر: