کلمه جو
صفحه اصلی

grammarian


معنی : متخصص دستور زبان
معانی دیگر : ویژه گر دستور زبان، گرامر دان، متخصص صرف و نحو، دستورنویس

انگلیسی به فارسی

دستور زبان، متخصص دستور زبان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who specializes in the study or teaching of grammar.

• one who specializes in grammar
a grammarian is a person who specializes in studying and writing books about grammar.

مترادف و متضاد

متخصص دستور زبان (اسم)
grammarian

linguist


Synonyms: philologist, grammatist, rhetorician


جملات نمونه

1. It is also typically the case that the grammarian will have constructed the sentence or sentences he uses as examples.
[ترجمه ترگمان]همچنین به طور معمول این مورد وجود دارد که دستور زبان، جمله یا عباراتی را که به عنوان مثال استفاده می کند، بنا کرده باشد
[ترجمه گوگل]همچنین به طور معمول این مورد است که گرامر باید جملات یا جمله هایی را که به عنوان نمونه استفاده می کند، ساخته شود

2. He is a grammarian, a swordsman, a musician with a predilection for the fugue.
[ترجمه ترگمان]او یک grammarian، یک استاد شمشیربازی، یک موسیقی دان با a برای the
[ترجمه گوگل]او یک گرامر، شمشیر، یک موسیقیدان است که علاقه مند به فوگ است

3. But the grammarian is tongue-tied without his labels: noun, adjective, verb, adverb, conjunction, pronoun.
[ترجمه ترگمان]اما دستور زبان، زبان، بدون برچسب خود، بسته شده است: اسم، صفت، فعل، قید، conjunction، pronoun
[ترجمه گوگل]اما گرامر زبان بدون برچسب هایش گره خورده است: اسم، صفت، فعل، قید، پیوند، ضمایر

4. The Danish grammarian Jespersen first proposed the idea in 188
[ترجمه ترگمان]The، استاد دستور زبان دانمارکی، ابتدا این ایده را در ۱۸۸ ارائه کرد
[ترجمه گوگل]Jespersen دستور زبان دانمارکی ابتدا این ایده را در سال 188 پیشنهاد داد

5. A grammarian knows, or is at least supposed to know ( all about ) grammar.
[ترجمه ترگمان]یک دستور زبان، یا حداقل قرار است که دستور زبان را بداند
[ترجمه گوگل]یک گرامر می داند، یا حداقل باید گرامر (همه چیز) را بداند

6. Caesar is not above the grammarian.
[ترجمه ترگمان]سزار از دستور زبان دستور زبان است
[ترجمه گوگل]سزار بالاتر از دستور زبان نیست

7. More than one grammarian have treated this subject.
[ترجمه ترگمان]بیش از یک دستور زبان، این موضوع را درمان کرده است
[ترجمه گوگل]بیش از یک گرامر با این موضوع برخورد کرده اند

8. Indian grammarian. His Ashtadhyayi, one of the first works of descriptive linguistics, presents grammatical rules for Sanskrit.
[ترجمه ترگمان]دستور زبان هندی Ashtadhyayi، یکی از اولین آثار زبان شناسی توصیفی، قواعد دستوری سانسکریت را ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]دستور زبان هند اشرفیه، یکی از اولین آثار زبان شناسی توصیفی، قوانینی دستوری برای سانسکریت را ارائه می دهد

9. The famous grammarian Henry Fowler had a term for them: false scents.
[ترجمه ترگمان]The معروف، هنری فاولر این گونه برایشان واژه خاصی داشت: بوهای کاذب
[ترجمه گوگل]هنری معروف گرامر هنری فاولر اصطلاحی برای آنها داشت: عطرهای نادرست

10. Greek grammarian who taught at Rhodes and Rome and wrote an influential synthesis of Greek grammar, the Art of Grammar.
[ترجمه ترگمان]استاد دستور زبان یونانی که در رودس و رم تعلیم داده شد و یک ترکیب موثر از دستور زبان یونانی، هنر دستور زبان، نوشت
[ترجمه گوگل]گرامر یونانی که در رودس و رم تدریس کرده است و سنتز تاثیرگذار گرامر یونانی، هنر گرامر را نوشت

11. I love being the grammarian.
[ترجمه ترگمان]خیلی دوست دارم که تاس فی باشم
[ترجمه گوگل]من عاشق بودن گرامری هستم

12. For his work, Kanthan has returned to the best known Sanskrit grammarian, Panini.
[ترجمه ترگمان]kanthan برای کار خود به مشهورترین زبان دستور زبان سانسکریت، Panini بازگشته است
[ترجمه گوگل]برای کار خود، کانتین به گرامر سانسکریت شناخته شده، Panini بازگشته است

13. All this was emblematic, meant as a memory aid for the budding grammarian.
[ترجمه ترگمان]همه این ها حاکی از emblematic بود، به این معنا بود که به عنوان یک کمک حافظه به دنبال the تاس فی باشد
[ترجمه گوگل]این همه نشانگر بود، به معنای به عنوان یک کمک حافظه برای گرامر نوپا بود

14. The rights of nation and of king sink into question of if grammarian discuss them .
[ترجمه ترگمان]حقوق ملت و پادشاه در صورت بحث درباره آن ها مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]حقوق ملت و پادشاه سؤال می شود که اگر گرامرها در مورد آنها صحبت کنند

پیشنهاد کاربران

متخصص دستور زبان

grammarian ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: دستوری 1
تعریف: کسی که تخصص او در حوزۀ دستور است |||متـ . دستورنویس


کلمات دیگر: