1. to personify justice as a blind-folded woman
عدالت را به صورت زنی چشم بسته مجسم کردن
2. These louts personify all that is wrong with our society today.
[ترجمه ترگمان]این louts به همه می گویند که امروز جامعه ما اشتباه است
[ترجمه گوگل]این louts همه چیز را که امروزه جامعه ما اشتباه است، شکل می دهد
3. We often personify the sun and the moon, calling the sun " he " and the moon'she ".
[ترجمه ترگمان]ما اغلب به خورشید و ماه اعتقاد داریم و خورشید را \"او\" و \"ماه\" می نامند
[ترجمه گوگل]ما غالبا خورشید و ماه را تصدیق میکنیم و خورشید را 'او' و 'ماه' می نامیم
4. She seemed to personify goodness and nobility.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به خوبی و نجابت خاصی برخوردار است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که به خوبی و شایسته شکل می گرفت
5. Artists personify beauty in their works.
[ترجمه ترگمان]هنرمندان به زیبایی در آثار خود personify
[ترجمه گوگل]هنرمندان زیبایی را در کارهای خود شکل می دهند
6. The little boy seemed to personify the poverty and famine of his country.
[ترجمه ترگمان]پسر کوچک به نظر می رسید که به فقر و قحطی کشور خود احترام می گذارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد پسر کوچک فقر و قحطی کشورش را شکل داده است
7. In this myth, entrepreneurial heroes personify freedom and creativity.
[ترجمه ترگمان]در این افسانه، قهرمانان کارآفرینی آزادی و خلاقیت را تجسم می کنند
[ترجمه گوگل]در این افسانه، قهرمانان کارآفرینی شخصیت آزادی و خلاقیت را تشکیل می دهند
8. He has many opportunities to personify the government or, strictly speaking, to be presented as its spokesman.
[ترجمه ترگمان]او فرصت های بسیاری برای تجسم دولت یا به شدت صحبت کردن دارد تا به عنوان سخنگوی آن معرفی شود
[ترجمه گوگل]او فرصت های زیادی برای تصدیق دولت یا به سخره گرفتن سخنرانی دارد
9. Can I really mean to personify the community in this vivid way?
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا قصد دارم که از این راه زنده به جامعه بروم؟
[ترجمه گوگل]آیا واقعا می توانم جامعه را به این شکل زنده شکل دهم؟
10. To endow with personal qualities; personify.
[ترجمه ترگمان]To با ویژگی های شخصی، personify
[ترجمه گوگل]برای دادن ویژگی های شخصی؛ شخصیت کردن
11. Do not threat, disturb, personify or hurt other people, and do not invade other people's privacy.
[ترجمه ترگمان]تهدید نکنید، مزاحم دیگران نشوید و یا به دیگران آسیب نرسانید و به حریم خصوصی دیگران تجاوز نکنید
[ترجمه گوگل]تهدید، ناراحتی، شخصیت یا آسیب دیگران را نداشته باشید و به حریم خصوصی افراد دیگر حمله نکنید
12. To you, Mr. Smith personify the absolute power.
[ترجمه ترگمان]برای شما اقای اسمیت قدرت مطلق را دارد
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت، شما را به قدرت مطلق می رساند
13. People usually personify a ship by referring to it as'she ".
[ترجمه ترگمان]مردم معمولا با اشاره به آن به عنوان یک کشتی فکر می کنند
[ترجمه گوگل]مردم معمولا با اشاره به آن به عنوان 'کشتی' شخصیت می کنند
14. To attribute human or personal qualities to; personify.
[ترجمه ترگمان]تجسم کردن صفات انسانی یا شخصی به؛ تجسم کردن
[ترجمه گوگل]برای اختصاص ویژگی های انسانی یا شخصی به؛ شخصیت کردن