کلمه جو
صفحه اصلی

lippy


معنی : جسور، گستاخ، پر رو، دارای لب اویزان
معانی دیگر : (خودمانی) دهان دریده، اهل پیش جوابی، زبان دراز

انگلیسی به فارسی

(در گفتگو) جسور، گستاخ، پر رو، دارای لب اویزان


لپسی، گستاخ، جسور، پر رو، دارای لب اویزان


مترادف و متضاد

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

پر رو (صفت)
fresh, impudent, brassy, presuming, immodest, barefaced, saucy, cheeky, nervy, pert, bold-faced, brazen-faced, flip, lippy, pushing

دارای لب اویزان (صفت)
lippy

جملات نمونه

1. She can get a bit lippy with her parents.
[ترجمه ترگمان]اون می تو نه با والدینش بازی کنه
[ترجمه گوگل]او می تواند کمی با پدر و مادرش ازدواج کند

2. Bruce Willis plays a lippy cop battling it out with a female partner.
[ترجمه ترگمان]بروس ویلیس بازی پلیسی lippy را بازی می کند که با یک شریک زن در حال مبارزه با آن است
[ترجمه گوگل]بروس ویلیس پلیس پلیس را با یک شریک زن مبارزه می کند

3. You've got a bit of lippy on your tooth.
[ترجمه ترگمان]هری گفت: - تو می خواستی منو بکشی
[ترجمه گوگل]شما کمی دندان روی دندان دارید

4. She always reapplies her lippy when he's due in for a briefing.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه می خواست تو رو به خاطر یه جلسه توجیهی دعوت کنه
[ترجمه گوگل]او همیشه در هنگام جلسه ی مختصری به او می گوید:

5. By his own admission, he was a lippy, rowdy brat who coasted through his youth on ample amounts of beer and bourbon.
[ترجمه ترگمان]با اعتراف خودش، او یک احمق lippy بود که در طول جوانی اش با مقدار زیادی آبجو و بوربن سر و کله می زد
[ترجمه گوگل]به عقیده او، او یک لقب، پر سر و صدا بود که از طریق جوانان خود را در مقدار زیادی از آبجو و بوربون مشارکت داشت

6. Wait a minute, I'll just put a bit of lippy on.
[ترجمه ترگمان]یک دقیقه صبر کن، من فقط می خواستم ادامه بدم
[ترجمه گوگل]یک دقیقه صبر کنید، من فقط کمی لپسی را روی آن قرار می دهم

7. The study was carried out on 100 women aged 65 to 8 The finding reveals that the process of slapping on lippy and mascara boosts balance and coordination by acting as a type of stretching.
[ترجمه ترگمان]مطالعه بر روی ۱۰۰ زن بین ۶۵ تا ۸ سال انجام شد که نشان می دهد فرآیند ضربه زدن به lippy و ریمل زدن تعادل و هماهنگی را با عمل به عنوان نوعی کشش افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]این تحقیق بر روی 100 زن 65 تا 65 سال انجام شد یافته ها نشان می دهد که فرایند غلبه بر لپسی و ریمل مژه و ابرو باعث افزایش تعادل و هماهنگی با عمل به عنوان یک نوع کشش می شود

8. Mom said, eyes look at is, ears are used to hearing, I said to Mouth is lippy (Quarrel).
[ترجمه ترگمان]مامان گفت، چشم ها نگاه می کنند، گوش ها برای شنیدن استفاده می شوند، من گفتم دهان به دهان باز می شود (Quarrel)
[ترجمه گوگل]مامان گفت، چشم ها نگاه می کنند، گوش ها برای شنیدن استفاده می شوند، گفتم که دهان چشمانش را می کشد

پیشنهاد کاربران

حاضر جواب


کلمات دیگر: