کلمه جو
صفحه اصلی

infantilism


معنی : خوی بچگانه، کندی رشد جسمانی و عقلانی
معانی دیگر : رفتار بچگانه (و احمقانه)، خوی بچگانه (در اشخاص بالغ)، نابخردی، ناپختگی، سبک مغزی، خوی بچگانه در اشخاص بزرگ

انگلیسی به فارسی

خوی بچگانه (در اشخاص بزرگ)، کندی رشد جسمانی وعقلانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an abnormal condition of an adult marked by the persistence of immature mental and physical development and behavior, including lack of sexual maturation.

(2) تعریف: an instance of or tendency toward childish behavior.

• childishness; dominance of childish behavior patterns in an adult (psychology); condition in which childish characteristics are present in a mature adult (medicine)

مترادف و متضاد

خوی بچگانه (اسم)
infantilism

کندی رشد جسمانی و عقلانی (اسم)
infantilism

جملات نمونه

1. The infantilism and cretinism of the press, for example, can't be cured by a fiat.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، infantilism و cretinism مطبوعات را نمی توان با یک فیات درمان کرد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ناسازگاری و کرم خاکی مطبوعات، می تواند توسط یک فیت درمان نمی شود

2. I: Infantilism: A niche sexual practice where one adult role-plays being an infant (sometimes wearing nappies) being disciplined by another adult who plays a mother figure.
[ترجمه ترگمان]من: Infantilism: یک عمل جنسی مناسب که در آن یک نقش بزرگ سال بازی می کند - بازی کردن نوزاد (گاهی اوقات پوشیدن پوشک)توسط یک بزرگ سال دیگر که یک شخصیت مادر را بازی می کند
[ترجمه گوگل]من: Infantilism: یک عمل جنسی جنسی طاقت فرسا است که در آن یک نقش بزرگسال نقش مهمی را ایفا می کند که یک نوزاد (گاهی اوقات پوشیدن پوشک) است که توسط یک بزرگسال دیگر که نقش مادر را بازی می کند نظارت دارد

3. One doctor believes in overcoming infantilism therefore he must first overcome his own infantilism.
[ترجمه ترگمان]یک پزشک به غلبه بر infantilism اعتقاد دارد، بنابراین او باید ابتدا بر infantilism خود غلبه کند
[ترجمه گوگل]یکی از پزشکان به غلبه بر ناسازگاری اعتقاد دارد، بنابراین ابتدا باید ابتلا به ناباروری خود را غلبه کند

4. He is angry that the Mongolian government started giving cash handouts that he calls "economic infantilism," a product of those educated under the Soviets.
[ترجمه ترگمان]او عصبانی است که دولت مغولستان به ارائه کمک های نقدی پرداخت که او آن را \"infantilism اقتصادی\" می نامد، محصولی از افرادی است که تحت سلطه شوروی بوده اند
[ترجمه گوگل]او عصبانی است که دولت مغولستان شروع به ارائه کمکهای پول نقد کرد که او را 'موروثی اقتصادی' می نامید - محصولی از کسانی که تحت شوروی تحصیل کرده بودند

5. It was heresy of crackpots and wild men and it was really just an infantilism.
[ترجمه ترگمان]این بدعت of و wild بود و در حقیقت فقط یک infantilism بود
[ترجمه گوگل]این خدایی است که از خرافه ها و مردان وحشی برخوردار بود و واقعا فقط یک نابینایی بود

6. I have suggested that it is not just a relapse into infantilism, but a genuine attempt to get at something necessary.
[ترجمه ترگمان]من به این نتیجه رسیده ام که این فقط دوباره بازگشت به infantilism نیست بلکه تلاش حقیقی برای بدست آوردن چیزی ضروری است
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد کرده ام که این فقط یک عود برای کودکی نیست، بلکه یک تلاش واقعی برای رسیدن به چیزی ضروری است


کلمات دیگر: