1. the linchpin of this entire project is collaboration
همکاری رکن اصلی کل این طرح است.
2. Controlling wages is the linchpin of the Government'spolicies.
[ترجمه ترگمان]کنترل دستمزدها، محور اصلی of دولت است
[ترجمه گوگل]کنترل دستمزدها، خط مشی دولت است
3. Woodford is the linchpin of the British athletics team.
[ترجمه ترگمان]Woodford محور اصلی تیم ورزشی انگلیس است
[ترجمه گوگل]وودفورد اسکله تیم بریتانیا است
4. Nurses are the linchpin of the health service.
[ترجمه ترگمان]پرستاران محور اصلی خدمات بهداشتی هستند
[ترجمه گوگل]پرستارها خطوطی از خدمات بهداشتی هستند
5. My mother had always been the linchpin of our family.
[ترجمه ترگمان]مادرم همیشه \"میخ محور\" خانواده ما بوده
[ترجمه گوگل]مادرم همواره لبه ای از خانواده ما بوده است
6. Removing the middle would be like removing the linchpin.
[ترجمه ترگمان]اینکه وسط کار کردن مثل اینه که میخ محور رو از بین ببریم
[ترجمه گوگل]حذف وسط مانند برداشتن خطوط است
7. Dalton Baldwin's linchpin accompaniments are all that one could hope for in terms of grace and humour.
[ترجمه ترگمان]linchpin محور اصلی دالتون Baldwin تمام آن چیزی است که انسان می تواند به خاطر زیبایی و طنز امیدوار باشد
[ترجمه گوگل]همراهی لبه های دالتون بالدوین، همه چیز را می توان از نظر فضیلت و طنز امیدوار کرد
8. Consumer goods industries were the linchpin, and these were overwhelmingly located in the West Midlands and in and around Greater London.
[ترجمه ترگمان]صنایع کالاهای مصرف کننده محور اصلی بودند و در منطقه وست میدلندز و در اطراف لندن بزرگ قرار داشتند
[ترجمه گوگل]صنایع کالای مصرفی چینی بودند و اینها عمدتا در غرب میانه یلند و در لندن بزرگ واقع شده بودند
9. The modesty of the Arab woman is the linchpin of the whole political system.
[ترجمه ترگمان]تواضع زن عرب محور اصلی کل نظام سیاسی است
[ترجمه گوگل]شگفتی زن عرب محور کلی نظام سیاسی است
10. In fact, don't just do it with Linchpin, do it with all the books that have changed you, regardless of author or age. They're not earning interest unless people are reading them.
[ترجمه ترگمان]در واقع، این کار را با linchpin انجام ندهید، این کار را با تمام کتاب هایی که شما را تغییر داده اند، بدون در نظر گرفتن نویسنده یا سن، انجام دهید آن ها علاقه ای به تحصیل ندارند مگر اینکه مردم آن ها را بخوانند
[ترجمه گوگل]در واقع، فقط آن را با Linchpin انجام ندهید، انجام دهید با تمام کتابهایی که شما را تغییر داده است، صرف نظر از نویسنده یا سن آنها علاقه ای به شما نمی کنند مگر اینکه مردم آنها را بخوانند
11. But the linchpin that network channel builds is letter platform build.
[ترجمه ترگمان]اما محور اصلی که ساخت کانال ایجاد می کند، ساخت یک سکو است
[ترجمه گوگل]اما لینچپین که کانال شبکه ایجاد می کند، نامه ساخت پلت فرم است
12. Therefore, both are linchpin of society.
[ترجمه ترگمان]بنابراین هر دو محور محور جامعه هستند
[ترجمه گوگل]از این رو، هر دو از اهداف جامعه هستند
13. Strengthen and improving party conduct to build a linchpin is to eradicate corruption.
[ترجمه ترگمان]تقویت و بهبود رفتار حزب به منظور ساخت محور محور، ریشه کنی فساد است
[ترجمه گوگل]تقویت و بهبود عملکرد حزب برای ساختن یک لاین، ریشه کن کردن فساد است
14. Current, do well the linchpin that community party builds is emancipatory thought, newer idea.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر محور اصلی این است که حزب اجتماع ساخته شده است تفکر emancipatory است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، چارچوب هایی که حزب جامعه ایجاد می کند، به خوبی تفکر رهایی بخش، ایده جدیدتر است