کلمه جو
صفحه اصلی

infest


معنی : هجوم کردن در، ول نکردن، فراوان بودن در
معانی دیگر : (به تعداد زیاد هجوم آوردن و یا به طور زیان آور ساکن شدن در جایی) هجوم آوردن، (به ویژه در مورد حشرات یا چیزهای ناخوشایند و انگل) فرا گرفتن، درآلودن، پربودن از، انگل شدن

انگلیسی به فارسی

هجوم کردن در، فراوان بودن در، ول نکردن


آلودگی، هجوم کردن در، ول نکردن، فراوان بودن در


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: infests, infesting, infested
مشتقات: infestation (n.), infester (n.)
(1) تعریف: to spread in or overrun as a nuisance or danger.
مشابه: invade, overrun

- Cockroaches infested the kitchen.
[ترجمه ترگمان] سوسک در آشپزخانه است
[ترجمه گوگل] سوسکها آشپزخانه را آلوده کردند

(2) تعریف: to be a parasite in.

- Roundworms infested the children.
[ترجمه ترگمان] roundworms در برابر بچه ها قرار دارند
[ترجمه گوگل] کرم های دور کودکی را آلوده کردند

• overrun in large numbers, swarm in or about in a troublesome manner; invade, harass
when insects, rats, or other animals infest a plant or a place, they spread in large numbers and cause damage.

مترادف و متضاد

هجوم کردن در (فعل)
infest

ول نکردن (فعل)
infest

فراوان بودن در (فعل)
infest

flood, overrun


Synonyms: abound, annoy, assail, beset, crawl, crowd, defile, fill, flock, harass, harry, infect, invade, overspread, overwhelm, pack, penetrate, pester, plague, pollute, press, ravage, swarm, teem, throng, worry


جملات نمونه

1. fleas that infest cats
کک هایی که انگل گربه می شوند

2. The prison is infested with rats.
[ترجمه ترگمان]زندان پر از موش است
[ترجمه گوگل]زندان با موشها آلوده است

3. The kitchen was infested with ants.
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه پر از مورچه بود
[ترجمه گوگل]آشپزخانه با مورچه ها آلوده بود

4. These parasites infest the gills of freshwater fish.
[ترجمه ترگمان]این انگل و آبشش ماهی آب شیرین
[ترجمه گوگل]این انگل ها از غاز ماهی های آب شیرین غرق می شوند

5. The back yard was infested by rats.
[ترجمه ترگمان]حیاط پشتی پر از موش بود
[ترجمه گوگل]حیاط پشت توسط موشها آلوده بود

6. The road further south was infested with bandits.
[ترجمه ترگمان]جاده جنوب پر از راهزن ها است
[ترجمه گوگل]جاده ای که در جنوب قرار گرفته بود توسط راهزنان مورد حمله قرار گرفت

7. The kitchen was infested with cockroaches.
[ترجمه ترگمان] آشپزخونه پر از سوسک بود
[ترجمه گوگل]آشپزخانه با سوسک های آلوده بود

8. This is a crocodile - infested swamp.
[ترجمه ترگمان] این یه باتلاق crocodile
[ترجمه گوگل]این یک تمساح تبهکار است

9. The kitchens were discovered to be infested with cockroaches.
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه ها را کشف کردند که پر از سوسک باشند
[ترجمه گوگل]آشپزخانه ها کشف شدند که سوسری ها را آلوده می کنند

10. The apartments were infested with rats and roaches.
[ترجمه ترگمان]آپارتمان پر از موش و سوسک بود
[ترجمه گوگل]آپارتمان ها با موش ها و موش ها آلوده شدند

11. The barn was infested with rats.
[ترجمه ترگمان]انبار پر از موش بود
[ترجمه گوگل]انبار با موشها آلوده شد

12. Crime and drugs are infesting the inner cities.
[ترجمه ترگمان]جنایت و مواد مخدر در درونشهرها infesting
[ترجمه گوگل]جرائم و مواد مخدر در داخل شهرها مضر هستند

13. The landscape is drab and infested with brick ovens.
[ترجمه ترگمان]چشم انداز آن ملال آور و پر از ovens آجری است
[ترجمه گوگل]چشم انداز کوره آجر و آجری است

14. Crime infests that poor neighbourhood.
[ترجمه ترگمان]جنایت و جنایت در آن حوالی است
[ترجمه گوگل]جرم و جنایت، که محله فقیر را آلوده است

15. The boll weevil infests cotton fields and millionaires go bankrupt.
[ترجمه ترگمان]The boll، مزارع پنبه و میلیونرها ورشکسته می شوند
[ترجمه گوگل]بولوف نابهنگام مزارع پنبه را آلوده می کند و میلیونرهای ورشکسته می شوند

Beetles have infested the kitchen.

آشپزخانه از سوسک پر شده‌است.


a lawn infested with weeds

چمنی پر از علف هرزه


Fleas that infest cats.

کک‌هایی که انگل گربه می‌شوند.


Horses infested with worms.

اسب‌هایی که دچار کرم (زدگی) شده‌اند.


پیشنهاد کاربران

التهاب
آلوده


کلمات دیگر: