کلمه جو
صفحه اصلی

indurate


معنی : بی حس کردن، سخت کردن، پینه خورده کردن، پوست کلفت کردن
معانی دیگر : سفت کردن یا شدن، (پوست دست و غیره) پینه خورده کردن، بی حس و حال کردن، پینه خوردن، محکم و پابرجا کردن، مستقر کردن، (نادر) سخت، پینه خورده

انگلیسی به فارسی

سخت کردن، سفت کردن، پینه خورده کردن، بی حس کردن، (مجازا) پوست کلفت کردن


دائمی، سخت کردن، پینه خورده کردن، بی حس کردن، پوست کلفت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: indurates, indurating, indurated
(1) تعریف: to make hard in texture; harden.
مشابه: cake, firm

- Our shovels were useless, as the clay had been indurated by the heat of the sun.
[ترجمه ترگمان] بیل و کلنگ ما بی فایده بود، زیرا خاک رس ما از گرمای خورشید indurated شده بود
[ترجمه گوگل] بیل های ما بی فایده بودند، زیرا خاک های گرمای خورشید از بین رفته بودند

(2) تعریف: to make hard in feeling; desensitize; inure.

(3) تعریف: to confirm or establish.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become hard; harden.

(2) تعریف: to become confirmed or established.
صفت ( adjective )
• : تعریف: insensitive or inured; callous.
مشابه: callous

• make hard, harden; make stubborn or unfeeling; become callous or hardened, become accustomed

مترادف و متضاد

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

سخت کردن (فعل)
intensify, harden, braze, indurate, ossify

پینه خورده کردن (فعل)
indurate

پوست کلفت کردن (فعل)
indurate

جملات نمونه

1. Great heat indurates clay.
[ترجمه ترگمان]حرارت فوق العاده خاک رس
[ترجمه گوگل]گرما زیاد، خاک رس را تخریب می کند

2. He is indurated to humble fare.
[ترجمه ترگمان]کرایه اتاق محقر است
[ترجمه گوگل]او برای فروتن کردن کرایه است

3. The usage is now firmly indurated.
[ترجمه ترگمان]استفاده از این روش در حال حاضر به شدت مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]استفاده از این دستگاه کاملا محکم است

4. Greediness indurated his heart.
[ترجمه ترگمان]greediness قلبش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]خدعه قلبش را تحمل کرد

5. At surgical exploration, and indurate mass consisting of abscess within the omentum was identified.
[ترجمه ترگمان]در کاوش جراحی، و توده indurate متشکل از دمل درون the شناسایی شد
[ترجمه گوگل]در اکتشاف جراحی، و توده ای مستطیلی متشکل از آبسه درون تخم مرغ شناسایی شد

6. To verify the curative effect of He - Ne laser in the treatment of acne indurate cystica.
[ترجمه ترگمان]برای بررسی تاثیر curative لیزر - در درمان آکنه indurate cystica استفاده می شود
[ترجمه گوگل]برای تأیید اثر نورولوژیک لیزر He - Ne در درمان کیستیک آدرنال

7. The sculpture was so realistic that it seemed that at any moment the indurate marble form.
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی چنان واقع گرایانه بود که به نظر می رسید هر لحظه مجسمه مرمر indurate شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]مجسمه سازی چنان واقعگرا بود که به نظر می رسید که در هر لحظه شکل سنگ مرمر غیر قابل انعطاف است

8. The water filter is made of cast iron, cast steel, brass and stainless steel with small figure. It is indurate and easy to install.
[ترجمه ترگمان]فیلتر آب از چدن، چدن، فولاد و فولاد ضد زنگ با شکل کوچک ساخته شده است نصب آن آسان و آسان است
[ترجمه گوگل]فیلتر آب از چدن، فولاد ریخته گری، برنج و فولاد ضد زنگ با شکل کوچک ساخته شده است نصب آسان و آسان است

9. To verify the curative effect of He-Ne laser in the treatment of acne indurate cystic.
[ترجمه ترگمان]برای تایید اثر curative لیزر - Ne در درمان آکنه indurate cystic
[ترجمه گوگل]برای تأیید اثر درمانی لیزر He-Ne در درمان آکنه کیستیک است

پیشنهاد کاربران

جون سخت کردن, مقاوم کردن, قابل تاب و توان و تحمل کردن


کلمات دیگر: