کلمه جو
صفحه اصلی

indisposed


معنی : منزجر کننده
معانی دیگر : دچار کسالت (یا مرض خفیف)، ناخوش، بهم خورده، اندکی ناخوش، بیمیل، بیزار

انگلیسی به فارسی

بهم خورده،اندکی ناخوش،بی میل،بیزار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: indisposedness (n.)
(1) تعریف: slightly and temporarily ill, as with indigestion or a cold.
متضاد: well

- Her parents had been against the marriage from the start, and they were now indisposed to help the couple with their financial problems.
[ترجمه ترگمان] والدین او از ابتدا مخالف ازدواج بودند و اکنون تمایلی به کمک به زوج با مشکلات مالی خود نداشتند
[ترجمه گوگل] والدینش از ابتدا ازدواج کرده بودند و اکنون همسرشان با مشکلات مالی خود به زنا کمک می کند

(2) تعریف: not willing or inclined; averse (usu. fol. by to).
متضاد: disposed, prone, willing
مشابه: averse, loath, reluctant

• ill, sick, not feeling well; reluctant, unwilling. adverse
if someone, especially a performer or important person, is indisposed, they are suffering from a slight illness; a formal word.

مترادف و متضاد

منزجر کننده (صفت)
disgusting, invidious, indisposed

not well


Synonyms: ailing, below par, confined, down, down with, feeling rotten, got a bug, ill, infirm, laid up, on sick list, out of action, poorly, sick, sickly, under the weather, unwell


Antonyms: healthy, well


unwilling


Synonyms: afraid, antagonistic, antipathetic, averse, backward, disinclined, hesitant, hostile, inimical, loath, reluctant, uncaring, uneager, uninclined


Antonyms: bent, disposed, inclined, tending, willing


جملات نمونه

1. Sheila Jones is indisposed, so the part of the Countess will be sung tonight by Della Drake.
[ترجمه ترگمان]خانم \"شیلا جونز\" مریضه، پس قسمتی از کونتس tonight با دلا Drake \"خونده میشه\"
[ترجمه گوگل]شیلا جونز ناراحت کننده است، بنابراین بخشی از کنتیس امشب توسط دلا دریک آواز میخواند

2. One of them was indisposed with a cold and couldn't come.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها احساس سرما می کرد و نمی توانست بیاید
[ترجمه گوگل]یکی از آنها سرد بود و نمی توانست برود

3. She has a headache and is rather indisposed.
[ترجمه ترگمان]سرش درد می کند و کمی ناخوش است
[ترجمه گوگل]او دچار سردرد می شود و نسبت به آن ناراحتی دارد

4. She has a headache and is indisposed.
[ترجمه ترگمان]سردرد داره و حال بهم زنه
[ترجمه گوگل]او سردرد دارد و غیر قابل تحمل است

5. She is indisposed with a cold.
[ترجمه ترگمان]او از سرما ناراحت است
[ترجمه گوگل]او سرد است

6. I felt indisposed to help him.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست کمکش کنم
[ترجمه گوگل]من احساس ناراحتی به او کردم

7. He is indisposed to join the mobile medical team.
[ترجمه ترگمان]او تمایلی به پیوستن به تیم پزشکی متحرک ندارد
[ترجمه گوگل]او برای پیوستن به تیم پزشکی تلفن همراه ناخوشایند است

8. She was indisposed to help us.
[ترجمه ترگمان]اون اصلا دلش نمی خواست به ما کمک کنه
[ترجمه گوگل]او برای کمک به ما ناخوشایند بود

9. Large sections of the potential audience seemed indisposed to attend.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بخش های بزرگی از مخاطبان بالقوه تمایلی به شرکت در این جلسه ندارند
[ترجمه گوگل]بخش های بزرگی از مخاطبان بالقوه به نظر نمی رسید که حضور داشته باشند

10. Contact with realities indisposed him to any more idle speculations.
[ترجمه ترگمان]تماس با واقعیات او را به حال خود رها کرده بود تا کاره ای پوچ و پوچ را انجام دهد
[ترجمه گوگل]تماس با واقعیت ها او را به هر گونه گمانه زنی بیکار ترجیح داد

11. The speaker was regrettably indisposed.
[ترجمه ترگمان]این سخنران تا حدودی ناراحت بود
[ترجمه گوگل]سخنران، متأسفانه نادیده گرفته شد

12. Because Skarowsky was indisposed, Karajan stepped in to conduct the Salzburg Festival.
[ترجمه ترگمان]چون Skarowsky در حال indisposed بود، کارایان برای اجرای فستیوال سالزبورگ پا گذاشت
[ترجمه گوگل]از آنجا که Skarowsky ناراحت بود، کرجان برای انجام جشنواره Salzburg جشن گرفت

13. Mrs Rawlins is temporarily indisposed.
[ترجمه ترگمان]خانم رالی موقتا بیمار شده
[ترجمه گوگل]خانم راولینز به طور موقت از بین رفته است

14. She is indisposed with a headache.
[ترجمه ترگمان]سرش درد می کند
[ترجمه گوگل]او سردرد است

15. His wife says he's indisposed, But I know he's drunk.
[ترجمه ترگمان]زنش می گوید که مریض است، اما من می دانم که او مست است
[ترجمه گوگل]همسرش می گوید که او ناراحت است، اما من می دانم او مست است

As he was indisposed, he didn't go to the party.

چون کسالت داشت به مهمانی نرفت.



کلمات دیگر: