کلمه جو
صفحه اصلی

potbellied


شکم دار، زمبه دار، شکم گنده، (مشهدی) قتل، دارای شکم گنده، شکم گنده

انگلیسی به فارسی

دارای شکم گنده


potbellied، شکم گنده، دارای شکم گنده


انگلیسی به انگلیسی

• big-bellied, paunchy, having a large protruding abdomen; rounded; protruding
someone who is pot-bellied has got a pot belly.

جملات نمونه

1. a potbellied stove
بخاری شکم دار (میان گرد)

2. eight of the pups were beautiful, the only exception was a potbellied little male
هشت تا از توله سگ ها زیبا بودند و یگانه استثنا یک توله ی نر شکم گنده بود.

3. Who's that potbellied man sitting over there?
[ترجمه ترگمان]آن مرد شکم گنده کیست؟
[ترجمه گوگل]چه کسی این مرد روحانی است که آنجا نشسته است؟

4. We slept in bunks around a pot-bellied stove.
[ترجمه ترگمان]ما روی تخت دراز کشیدیم و خوابیدیم
[ترجمه گوگل]ما در لبه های اطراف یک اجاق گاز پخته خوابیدیم

5. There was a hot fire in the potbellied stove and an oil lamp burning high on a table in the corner.
[ترجمه ترگمان]یک آتش داغ در بخاری شکم گنده داشت و یک چراغ نفتی روی می زی در گوشه اتاق روشن بود
[ترجمه گوگل]یک آتش سوزی داغ در اجاق گاز پخت و پز و یک چراغ نفتی که در گوشه ای بالا روی میز بود، وجود داشت

6. Signs of a roundworm infection in puppies are likely to be a pot-bellied appearance and poor coat condition.
[ترجمه ترگمان]علائم عفونت roundworm در توله سگ به احتمال زیاد ظاهری با شکم و شرایط پوشش ضعیف است
[ترجمه گوگل]علائم عفونت گردوی گردان در توله سگها احتمالا یک ظاهر گلدان و شرایط مناسب کت است

7. The ego of Arpaio is like the pot-bellied engine of an old steam locomotive.
[ترجمه ترگمان]ضمیر Arpaio مانند موتور - با شکم بخار قدیمی لوکوموتیو بخار قدیمی است
[ترجمه گوگل]انحصار Arpaio مانند موتور گلدان از یک لوکوموتیو قدیمی است

8. A large pot-bellied stove dominates the room.
[ترجمه ترگمان]یک بخاری بزرگ با شکم بزرگ بر اتاق مسلط است
[ترجمه گوگل]یک اجاق گاز بزرگ پخته شده در اتاق غلبه می کند

9. They left behind the pot-bellied shearer who had played him previously.
[ترجمه ترگمان]آن ها پشت the با شکم pot که قبلا او را بازی کرده بودند جا ماندند
[ترجمه گوگل]آنها از پشت چاقو برقی که قبلا او را بازی کرده بود، پشت سر گذاشتند

10. The short, potbellied little man was happily married.
[ترجمه ترگمان]مرد کوچک اندام شکم گنده با خوشحالی ازدواج کرد
[ترجمه گوگل]کوتاهی مرد کوچک و کوچک، با خوشحالی ازدواج کرد

11. The regiment total 12 potbellied the core figure, members are transferred around, everyone scrambling for their group photo or photo to mark the occasion.
[ترجمه ترگمان]تعداد کل هنگ ۱۲ potbellied اصلی است، اعضا به اطراف منتقل می شوند، همه برای گرفتن عکس یا عکس گروه خود تقلا می کنند تا این موقعیت را مشخص کنند
[ترجمه گوگل]کل کل 12 عدد هسته را از بین می برد، اعضای آن در اطراف حرکت می کنند، هر کس برای عکس گروه یا عکس گروه خود عکس می گیرد تا علامت مناسبت را نشان دهد

12. The potbellied shouted, "Though just a section head, I receive the remuneration of a chief rank in the county!"
[ترجمه ترگمان]The فریاد کشید: \"اگرچه فقط یک رئیس بخش است، من پاداش یک مقام ارشد را در این استان دریافت می کنم!\"
[ترجمه گوگل]پخت و پز فریاد زد: 'اگرچه فقط بخش بخش، من دریافت پاداش یک مقام ارشد در شهرستان!'

13. Each time seeing the potbellied celebrities with high and mighty poses I would feel inexplicable awestruck.
[ترجمه ترگمان]هر بار که افراد مشهور potbellied را با ژست بلند و پر قدرت می دیدند، وحشت غیرقابل وصفی می کردم
[ترجمه گوگل]هر بار دیدن افراد مشهور با نام های بزرگ و قدرتمند، احساس ناامیدی را احساس می کنم

14. A round, potbellied man grabbed me by the nape of the neck just as I reached the doors and began to beat me about the face.
[ترجمه ترگمان]همان طور که به در رسیدم یک مرد شکم گنده مرا از پشت گردن گرفت و شروع به کتک زدن در مورد صورت من کرد
[ترجمه گوگل]یک گرد، مرد کورکورانه من را به آرامی گردن گرفت، همانطور که به داخل درها رسیدم و شروع به ضرب و شتم در مورد چهره کردم

15. It seems that pregnancy travel inconvenience and potbellied image which took all the hard works will resolve with the growth of son.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که سفر pregnancy و تصویر potbellied که تمام کاره ای سخت را در بر می گیرد، با رشد پسرش حل و فصل می شود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ناراحتی در دوران بارداری و تصور غلیظ شده که تمام کارهای سخت را با رشد فرزند حل کرده است

a potbellied stove

بخاری شکم‌دار (میان گرد)



کلمات دیگر: