کلمه جو
صفحه اصلی

done for

انگلیسی به فارسی

برای انجام


انگلیسی به انگلیسی

• finished, incapable of continuing, exhausted, injured, defeated, ruined, dying

جملات نمونه

1. Thank you for all you have done for us.
[ترجمه ترگمان] بابت همه کارایی که برای ما کردی ممنونم
[ترجمه گوگل]با تشکر از همه شما که برای ما انجام داده اید

2. Dinner has been done for half an hour.
[ترجمه ترگمان] تا نیم ساعت دیگه شام تموم شده
[ترجمه گوگل]شام به مدت نیم ساعت کار شده است

3. They will bitterly regret what they have done for ever more.
[ترجمه ترگمان]از کاری که برای همیشه کرده اند پشیمان خواهند شد
[ترجمه گوگل]آنها ترس از آنچه که برای همیشه انجام داده اند پشیمان خواهند شد

4. We all thought we were done for when the boat started to sink.
[ترجمه ترگمان]همه ما فکر می کردیم وقتی قایق غرق می شه همه چی کار می شه
[ترجمه گوگل]همه ما فکر می کردیم که قایق شروع به فرو رفتن کرد

5. There was nothing further to be done for this man.
[ترجمه ترگمان]این مرد دیگر کاری برای انجام دادن نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ چیز دیگری برای این مرد وجود نداشت

6. Old Mrs Green has done for us for over 20 years.
[ترجمه ترگمان]خانم گرین بیش از ۲۰ سال است که این کار را برای ما انجام داده است
[ترجمه گوگل]خانم سبز قدیمی بیش از 20 سال برای ما کار کرده است

7. It'should be done for anything and everything.
[ترجمه ترگمان]این کار باید برای هر چیزی انجام شود و همه چیز
[ترجمه گوگل]این باید برای هر چیز و همه چیز انجام شود

8. We need his help or we're done for, dead and gone, lost.
[ترجمه ترگمان]ما به کمکش احتیاج داریم، یا اینکه کارمون تموم شده، مرده و رفته، گم شده
[ترجمه گوگل]ما به کمک او نیاز داریم یا برای انجام، مرده و رفته، از دست داده ایم

9. Once he is unemployed, he is done for.
[ترجمه ترگمان]وقتی بی کار است، کارش تمام است
[ترجمه گوگل]هنگامی که او بیکار است، برای او انجام می شود

10. I'm really done for - I'm going to bed.
[ترجمه ترگمان]من واقعا کارم تمومه، میرم بخوابم
[ترجمه گوگل]من واقعا برای انجام این کار - من رفتن به رختخواب هستم

11. The realization of how little work I'd done for the exams brought me abruptly back down to earth.
[ترجمه ترگمان]درک اینکه چه کار کوچکی برای امتحان انجام داده بودم ناگهان مرا به سمت زمین کشاند
[ترجمه گوگل]تحقق این که چگونه کارهای کمی برای امتحانات انجام دادم ناگهان به زمین برگشتم

12. I think the project is done for—the money's almost gone and we've got no results after three years' hard work.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم پروژه تمام شده - پول تقریبا تمام شده و بعد از سه سال کار سخت هیچ نتیجه ای نگرفته ایم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم پروژه انجام شده است - پول تقریبا رفته است و ما پس از سه سال کار سخت نتیجه نمی گیریم

13. I felt that everything I'd done for them was thrown back in my face.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم هر کاری که برای آن ها انجام داده بودم به صورت من باز شد
[ترجمه گوگل]احساس کردم که همه چیزهایی که برای آنها انجام دادم، در چهره من پرتاب شد

14. Unless we start making some sales, we're done for.
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه ما شروع به فروش کنیم، چون کار ما تمومه
[ترجمه گوگل]مگر اینکه ما شروع به فروش برخی از آنها کنیم، ما برای انجام آن کار می کنیم

15. Most of the graft was done for them by their assistants.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بافت آن ها را با دستیاران خود انجام داده بود
[ترجمه گوگل]بیشتر پیوند آنها توسط دستیارین آنها انجام شد

پیشنهاد کاربران

دخلش اومده


کلمات دیگر: