اسکیت، توپ هوایی زدن، در مقام منیعی قرار دادن، زیاد بالا بردن
skied
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• (slang) under the influence of drugs
جملات نمونه
1. he skied a coin for heads or tails
برای شیر یا خط سکه ای را بالا انداخت.
2. she skied down the slope
در سرازیری اسکی کرد.
3. the batter skied the ball
چوگان زن توپ را به هوا زد.
کلمات دیگر: