1. the semantic difference between "rut" and "rot"
تفاوت معنایی میان واژه های "rut" و "rot"
2. He did not want to enter into a semantic debate.
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست وارد یک بحث معنایی شود
[ترجمه گوگل]او نمی خواست وارد بحث مفصلی شود
3. Humans perform both syntactic and semantic processing when reading.
[ترجمه ترگمان]انسان ها هر دو پردازش معنایی و معنایی را هنگام خواندن انجام می دهند
[ترجمه گوگل]انسان هنگام خواندن هر دو روش پردازش نحوی و معنایی را انجام می دهد
4. A semantic constituent which can not be segmented into more elementary semantic constituents will be termed a minimal semantic constituent.
[ترجمه ترگمان]یک جز معنایی که نمی تواند به اجزای semantic more تقسیم شود، یک جز معنایی حداقل نامیده خواهد شد
[ترجمه گوگل]یک مفهوم معنایی که نمیتواند به ترتیب مقدماتی تر معنایی تقسیم شود، یک مفهوم کم معنایی نامیده می شود
5. Do all time words form a semantic field?
[ترجمه ترگمان]آیا تمام کلمات زمانی یک حوزه معنایی را شکل می دهند؟
[ترجمه گوگل]آیا تمام کلمات زمان یک زمینه معنایی را تشکیل می دهند؟
6. Both syntactic and semantic information could be used more effectively than at present.
[ترجمه ترگمان]هر دو اطلاعات معنایی و معنایی می توانند به طور موثرتری نسبت به حال استفاده شوند
[ترجمه گوگل]هر دو اطلاعات نحوی و معنایی می توانند به طور موثر تر از آنچه در حال حاضر استفاده می شود استفاده شوند
7. The study of node names suggests generic, semantic attributes for a book about information systems.
[ترجمه ترگمان]مطالعه نام گره، ویژگی های معنایی و معنایی برای یک کتاب در مورد سیستم های اطلاعاتی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]مطالعه نامهای گره نشان می دهد ویژگی های عمومی و معنایی برای یک کتاب در مورد سیستم های اطلاعاتی
8. There have been a number of semantic theories proposed.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از تیوری های معنایی پیشنهاد شده اند
[ترجمه گوگل]تعدادی نظریه معناشناختی ارائه شده است
9. We do not need, then, to embrace the semantic asymmetry in order to give an account of language learning.
[ترجمه ترگمان]پس نیازی به پذیرفتن عدم تقارن معنایی به منظور ارایه شرحی از یادگیری زبان نداریم
[ترجمه گوگل]پس از آن، ما نیازی به درک ناهماهنگی معنایی نداریم تا بتوانیم به یادگیری زبان بپردازیم
10. In a semantic network, concepts, which refer to word meanings, are represented by nodes.
[ترجمه ترگمان]در یک شبکه معنایی، مفاهیم، که به معنای لغوی اشاره می کنند، توسط گره ها ارائه می شوند
[ترجمه گوگل]در یک شبکه معنایی، مفاهیم، که به معنای کلمه اشاره دارند، توسط گره ها ارائه می شوند
11. This thesis is concerned with the application of semantic knowledge to the problem of text recognition.
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه به کاربرد دانش معنایی به مساله شناسایی متن می پردازد
[ترجمه گوگل]این پایان نامه مربوط به استفاده از دانش معنایی به مسئله شناخت متن است
12. What kinds of constraints on a semantic theory are reasonable to impose?
[ترجمه ترگمان]چه نوع محدودیت برای یک نظریه معنایی منطقی است تا اعمال شود؟
[ترجمه گوگل]چه نوع محدودیت هایی در نظریه معنایی برای تحمیل منطقی است؟
13. The second question concerning the goals of a semantic theory is, How should the theory handle these semantic properties and relations?
[ترجمه ترگمان]سوال دوم در مورد اهداف یک نظریه معنایی این است که چگونه این نظریه باید این ویژگی ها و روابط معنایی را مدیریت کند؟
[ترجمه گوگل]سوال دوم در مورد اهداف یک نظریه معنایی این است که چگونه این نظریه به این خواص و روابط معنایی دست می یابد؟
14. Comprehension in the sense of understanding sentences is then a semantic matter of deciphering symbolic meanings.
[ترجمه ترگمان]درک مطلب به مفهوم درک جملات یک مساله معنایی برای معنی کردن معانی نمادین است
[ترجمه گوگل]درک معنای تفسیر جملات، درک معنایی از معانی نمادین است