کلمه جو
صفحه اصلی

selective


معنی : انتخابی، برگزیده، انتخاب کننده، گزینشی، گزیننده، گزیده، بهگزین، مبنی بر انتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده
معانی دیگر : وابسته به گزینش، سخت گزین، دیرگزین، مشکل پسند، سختگیر در پذیرش، دارای اختیار گزینش، متمایل به گزینش

انگلیسی به فارسی

به گزین، گزیننده، گزیده، انتخابی


گزینشی، انتخابی، برگزیده، انتخاب کننده، مبنی برانتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده


انتخابی، گزینشی، برگزیده، گزیده، انتخاب کننده، بهگزین، گزیننده، مبنی بر انتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: selectively (adv.), selectiveness (n.)
(1) تعریف: characterized by careful choice; tending to exercise discrimination.
متضاد: indiscriminate, promiscuous
مشابه: choosy

- She is selective about what foods she buys.
[ترجمه شهناز مسمی پرست] او به هنگام خریدن غذا مشکل پسند است.
[ترجمه ترگمان] او در مورد غذاهایی که او خریداری می کند انتخابی است
[ترجمه گوگل] او در مورد آنچه که او می خرید، انتخابی است
- Some colleges are more selective than others.
[ترجمه ترگمان] بعضی از دانشکده ها از بقیه selective
[ترجمه گوگل] برخی از کالج ها از دیگران انتخابی تر هستند

(2) تعریف: having the power to select.

• choosy, picky, finicky; making a selection, choosing; pertaining to selection; highly specific in effect or action
a selective process involves choosing particular people or things.
when someone is selective, they choose very carefully what they do, say, or buy.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] انتخابی، جداکننده دقیق
[ریاضیات] انتخابی، برگزیده، گزینشی، مبنی بر انتخاب، انتخاب کننده، دارای حسن انتخاب

مترادف و متضاد

Antonyms: open, uncaring, undiscriminating, unselective


انتخابی (صفت)
adoptive, selective, elective, optional, appointive

برگزیده (صفت)
favorite, picked, choice, selective, select, chosen

انتخاب کننده (صفت)
selective, choosey, choosy

گزینشی (صفت)
selective, elective

گزیننده (صفت)
selective, selecting

گزیده (صفت)
selective

بهگزین (صفت)
selective

مبنی بر انتخاب (صفت)
selective

دارای حسن انتخاب گلچین کننده (صفت)
selective

discriminating


Synonyms: careful, choicy, choosy, discerning, discriminatory, eclectic, fussy, judicious, particular, persnickety, picky, scrupulous, select


جملات نمونه

a selective process

فرآیند گزینشی


Yale is a selective school.

دانشگاه ییل در پذیرش دانشجو سخت‌گیر است.


1. a selective process
فرآیند گزینشی

2. yale is a selective school
دانشگاه ییل در پذیرش دانشجو سختگیر است.

3. Certain characteristics can be developed through selective breeding.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های مشخصی را می توان از طریق تولید انتخابی توسعه داد
[ترجمه گوگل]ویژگی های خاصی را می توان از طریق پرورش انتخابی توسعه داد

4. We're very selective about what we let the children watch.
[ترجمه ترگمان]ما در مورد چیزی که اجازه می دهیم به بچه ها نگاه کنیم کاملا انتخابی هستیم
[ترجمه گوگل]ما در مورد چیزی که ما به بچه ها اجازه می دهیم تماشا می کنیم بسیار انتخابی است

5. She is selective about the clothes she buys.
[ترجمه ترگمان]او در مورد لباس هایی که می خرد انتخاب می کند
[ترجمه گوگل]او در مورد لباسهایی که او میفروشد انتخابی است

6. Selective breeding may result in a greyhound running faster and seeing better than a wolf.
[ترجمه ترگمان]رفتارهای انتخابی ممکن است منجر به دویدن سریع تر و بهتر شدن بیشتر از یک گرگ شود
[ترجمه گوگل]پرورش انتخابی ممکن است باعث می شود که قارچ سریعتر و بهتر از گرگ دیده شود

7. The list provided here is necessarily selective.
[ترجمه ترگمان]فهرست ارایه شده در اینجا لزوما انتخابی است
[ترجمه گوگل]فهرست ارائه شده در اینجا لزوما انتخابی است

8. We seem to have a selective memory for the best bits of the past.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد حافظه خود را برای بهترین قسمت های گذشته انتخاب کرده ایم
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ما حافظه انتخابی برای بهترین بیت های گذشته داریم

9. As a teacher she was very selective, accepting only a small number of exceptionally gifted pupils.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک معلم بسیار انتخابی بود و تنها تعداد کمی از دانش آموزان فوق العاده با استعداد را می پذیرفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک معلم بسیار انتخاب شد و تنها تعداد کمی از دانش آموزان با استعداد استثنایی را پذیرفت

10. He seemed to have a very selective recall of past events.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او به یاد می اورد که حوادث گذشته را به خاطر داشته باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که فراخوان بسیار انتخاباتی از رویدادهای گذشته است

11. He has a very selective memory .
[ترجمه ترگمان]او حافظه بسیار انتخابی دارد
[ترجمه گوگل]او یک حافظه بسیار انتخابی دارد

12. You will have to be selective about which information to include in the report.
[ترجمه ترگمان]شما باید در مورد اینکه کدام اطلاعات باید در این گزارش گنجانده شوند انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]شما باید انتخاب کنید که کدام اطلاعات را در گزارش قرار دهید

13. I'm very selective about the people I associate with.
[ترجمه ترگمان]من در مورد کسایی که باهاشون شریک میشم رو انتخاب می کنم
[ترجمه گوگل]من در مورد افرادی که من با آنها ارتباط دارم بسیار انتخابی هستم

14. The human memory is notoriously selective.
[ترجمه ترگمان]حافظه انسان بسیار انتخابی است
[ترجمه گوگل]حافظه انسان گزینشی است

15. There is potential for selective breeding for better yields.
[ترجمه ترگمان]پتانسیل برای پرورش گزینشی برای محصولات بهتر وجود دارد
[ترجمه گوگل]پتانسیل تولید مثلی برای تولید بهتر است

پیشنهاد کاربران

انتخاب گر

منتخب

مشکل پسند

گزینش گر

( of a process or agent )
affecting some things and not others

A selective attack

سلیقه ای
selective view
نگاه سلیقه ای

گزینشی ؛ مشکل پسند

– The human memory is selective
– Some colleges are more selective than others
- She is selective about the clothes she buys
– I'm very selective about the people I associate with


کلمات دیگر: